چکیده:
عدالت منتهی آمال بشریت در همهء اعصار و زمانها بوده است و کمتر جریان فکری و جنبش اجتماعی را میتوان سراغ گرفت که شعار عدالت را مطرح نکرده باشد.اما آنچه در این میان باقی است اینکه حسب میراث مکتوب معارف و علوم انسانی-اجتماعی هیچگاه توافقی بر سر چیستی عدالت در بین متفکران حاصل نشده است و تعریف از عدالت و مبادی ما بعد الطبیعی هرتعریف و همچنین دلالتهای سیاستی آنها همیشه محل غفلت و یا منازعه واقع شده است.تحلیل و واسازی هستی شناختی،معرفت شناختی و کلامی از مسئلهء عدالت مقولهای است که ادبیات ناظر بر نظریههای عدالت نیازمند آن بوده و هرگونه پالایش نظری و انتخاب در عرصهء سیاستگذاری و کاربرد،مستلزم تفطن بدانهاست؛از سوی دیگر،معرفی آرای حکمای اسلامی در این زمینه نیز فارغ از توجهات فلسفی و ما بعد الطبیعی ایشان،آن چنانکه باید،محصولی معرفتی در پی ندارد.ازاینرو در این نوشته سعی شده که تعاریف یکی از متفکران معاصر اندیشهء اسلامی،استاد شهید مرتضی مطهری(ره)،از مقولهء عدالت حسب نظرات کلامی و فلسفی خود ایشان مورد واسازی هستیشناختی،معرفتشناختی و کلامی قرار گیرد تا دلالتهای فلسفی هر یک از تعاریف مطرحشده توسط ایشان،بهویژه در حوزهء رویکردهای معتزلی، اشعری و شیعی بررسی بیشتری شود و نشان داده شده است که رئالیسم در مسئلهء عدالت جایگاه رکینی را در مباحث ناب اسلامی داراست.
Justice and its theories and definitions have a major fundamental role in anysocial thoughts. However these are still subject of endless debates amongsocial philosophers and scientists. Discussions about definitions of Justice have deconstructively revolved around two main، axiomatic issues or origins: first، an inquiry into the ontological deconstructions of concept of Justice and second، an inquiry into the epistemological foundations of Justice Theories and definitions. The recent and major Islamic contribution in this area comes from books by Martyr Prof. Motahhari. In discussing these fundamental issues author advance important substantive claims. As such، each statements is a welcome addition to the current Islamic jurisprudential and philosophical discourse illuminating the understanding and justification of the realistic core concept in Islamic thought tradition. The scope of thisarticle is restricted to the question of the justice and justification of realism in Islamic scholar’s definitions and its implications on the applying Justice It is the author’s view that both books understate the idea that Justice discourse
and its duties، obligations and goals in Islamic sphere necessarily includes elements of realism.
خلاصه ماشینی:
استاد شهید میفرمایند:«نقطه مقابل عدل به این معنا،بیتناسبی است؛نه ظلم» و این نکتهای بسیار مهم و کلیدی است و البته قابل مناقشه؛زیرا بیان این جمله خود نشان میدهد که استاد از عدل مفهومی غیر از موزونیت و تعادل دارند و الا بیتناسبی باید عین ظلم میشد و چه بسا کسانی این جمله یرا قبول نداشته باشند و عدالت را عین تعادل و بیتناسبی را همان ظلم بدانند؛چرا که به نظر میرسد دقت معناشناختی به مفهوم ظلم بدون داشتن تعریفی از عدالت ممکن نیست و درک این دو همانند دو مفهوم وجود و عدم،لازم و ملزوم یکدیگرند،هرچند اصالت را بر وجود و موزنیت بدانیم.
یک نکتهء ظریف دیگر که در عبارات استاد وجود دارد اینکه ایشان از گزارههای «بایدی»و«تکلیفی»به گزارههای اعتباری یاد میکند و این خود شامل دو بحث است: اولا،آیا مقولهء اعتبار صرفا به موارد بایدی و هنجاری محدود میشود و یا در مقام اثبات،تبعات و نتایج شامل مقولهء اثبات و هستها نمیشود؟ثانیا،آیا هرچه بایدی و هنجاری است،صرفا ماهیتی قراردادی و جعلی و وضعی دارد و بالضروره در محدودهء رئالیسم جایگاهی ندارد و یا میتوان مفهومی مثل«واقعیت انشایی»را نیز وارد بحث کرد و در نهایت،رابطهء بین ادراکات حقیقی و ادراکات اعتباری چیست؟ نکتهء دوم،همان طور که اشاره شد،حکمت عملی صرفا به گزارههای بایدی و هنجاری محدود نمیشود بلکه مقولاتی چون هنر،زبان،32بیان42و حتی نظریههای اثباتی و الگوسازیهای ریاضی و در نهایت،فناوری و ابزارگرایی امروز را نیز میتوان در این محدوده جای داد.