چکیده:
از آنجا که دیدگاه مورداک دربارهی آثار اخلاقی و نیز ویژگیهای عشق حقیقی،در مقایسه با عشق مجازی،در واقع بازتابی از مطالعات وسیع وی و سالها تدریس،تفکر و تعمق در ادبیات و فلسفهی غرب بوده است،هدف نگارندگان از این پژوهش که به روش کتابخانهای انجام شده است،بررسی و شناسایی عنصر عشق و قدرت آن در دو درمان مورداک(زیر تور و شاهزادهی سیاه)است که منجر به شناساندن جایگاه عشق در این رمانها و بطور کلی در ادبیات موراک،و در سطحی وسیعتر،نوع نگرش غربی نسبت به موضوع عشق در ادبیات خواهد شد.ادبیات مدرن،نقد ادبی و فلسفهی غرب،تأثیر عظیمی از نظریات آیریس مورداک،یکی از نامدارترین نویسندگان انگلیسی و فلاسفهی غرب،پذیرفتهاند،اما متأسفانه این نویسنده و متفکر بزرگ کمتر در ایران شناخته است.در بیشتر رمانهای مورداک،فلسفه نقش مهمی در روند حوادث و شخصیتپردازی ایفاء میکند و مسائل مختلف فلسفی-اخلاقی،همانند دیدگاه وی دربارهی عشق و قدرت آن،هنر،اخلاقیات،خوبی،خدا و حقیقت،با بافت رمان در هم آمیختهاند.در واقع،یکی از محورهای اصلی هریک از این رمانها،وجود عشاقی است که تعاملات،احساسات و افکار آنها،قدرت اخلاقی و تهذیب کنندهی عشق را به تصویر میکشند.
خلاصه ماشینی:
"از نقطه نظر مورداک، اخلاقیات یا همان توانایی خوب بودن،تنها از طریق توجه دقیق به دنیا و تفکر عمیق دربارهی آن،و نیز با کنار زدن حجاب خودخواهی که شخص را قادر میسازد همه چیز را به درستی ببیند،و دانشی حقیقی دربارهی آنها کسب کند،حاصل میشود،و برای رسیدن به این هدف، یعنی فروریختن سد خودخواهی که مانع از تشخیص واقعیت وجودی دیگران میشود،باید عاشق شد،پس رابطهی مستقیمی میان عشق و اخلاقیات وجود دارد.
یکی دیگر از فیلسوفانی که عقاید مورداک دربارهی اخلاقیات را تحت تأثیر قرار داد، سایمون ویل بود که معتقد بود دگرگونی اخلاقی تنها از طریق نگریستن به دنیا و دقت کردن در آن حاصل میشود،و این فرآیند،درک انسان از حقیقت وجودی انسانها و اشیای دیگر را بالا میبرد و در عین حال خودخواهی شخص را کاهش میدهد.
در طی این مسیر،بر اثر فروریختن دیوار خودخواهی جیک و پی بردن او به موجودیت آنا به عنوان وجودی مستقل(که همان تعریف مورداک از عشق است)،جیک متوجه میشود که تصویر آنا در ذهن او شروع به دگرگونی نموده و شکلی جدید به خود میگیرد و سپس به مرحلهای میرسد که میگوید:«اکنون آنا واقعا به عنوان موجودی مستقل(از من)وجود دارد، نه به عنوان بخشی از من»(مورداک،0691:832)،و اذعان مینماید که این تجربه،بسیار دردناک بوده است.
در هردو رمان زیر تور و شاهزادهی سیاه،عشق،وقتی از نوع راستین و عاری از خودخواهی است(مانند عشق بردلی به جولیان و عشقی که جیک بعد از گذشت نیمی از داستان نسبت به آنا پیدا میکند(،به کشف این حقیقت منجر میشود که دیگری،مستقل از وجود خود انسان،وجود دارد و مرکز توجه انسان را از خود به دیگری انتقال میدهد."