چکیده:
یکی از مهمترین مسایل فلسفی و کلامی مسألهی شرور است.در گذشته این مسأله در مقابل صفت عدالت خدا مطرح میشد و سعی میکردند که به آن پاسخ دهند.اما در سدههای اخیر برخی از متفکران وجود خداوند را به دلیل مشکل شرور انکار کردهاند.از گذشته تاکنون پاسخهای گوناگونی برای آن ارائه شده است.برای مثال نسبی بودن شرور،عدمی بودن شرور و...اما تمام این پاسخها در اقناع بشر ناتوان بودهاند.مولانا به کمک عشق الاهی و رابطهی عاشقانه دو سویه میان خداوند و بشر این مسأله را به خوبی حل کرده است.زیرا در رابطهی عاشقانه،عاشق تمام افعال و آثار معشوق را زیبا میبیند هرچند ظاهرا اینچنین نباشد؛از سوی دیگر خداوند که عاشق بشر است او را گرفتار شر میکند،زیرا برای تکامل او ضروری است.
In the history of philosophy and theology، the existence of evils has been considered as a challenging evident against divine justice، but some contemporary scholars consider it as challenging evident against the existence of God. In this paper we first discuss some theological and philosophical approaches to solve this problem regarding evils as negative or relative entities. Then we explain Mowlana's theory of mutual love between God and man. Man as a lover sees all the acts of God beautiful. In his view nothing from God is an evil. God، also as a lover imposes nothing bad on man and everything considered as evil is in fact necessary for man's completeness.
خلاصه ماشینی:
"موضع مولانا در مورد پاسخها ذکر شده مولانا وجود شرور را پذیرفته و نه تنها آنها را با وجود خداوند ناسازگار نمیداند و معتقد است وجود شرور هیچ نقصانی به خداوند وارد نمیکند،بلکه آن را نشانهی کمال خداوند میداند،همانطور که نقاش آنگاه در کارش استاد است که هم بتواند زشتی را در نهایت بکشد و هم زیبایی را واگذار نتواند زشتی را ترسیم کند،هنرش ناقص است: ور تو گویی هم بدیها از وی است لیک آن نقصان فضل او کی است این بدی دادن کمال اوست هم من مآلی گویمت ای محتشم کرد نقاشی دو گونه نقشها نقشهای صاف و نقشی بیصفا نقش یوسف کرد و حور خوش سرشت نقش عفریتان و ابلیسان زشت هر دو گونه نقش استادی اوست زشتی او نیست آن رادی اوست زشت را در غایت زشتی کند جمله زشتیها ز گردش بر تند تا کمال دانشش پیدا شود منکر استادیاش رسوا شود ور نداند زشت کردن ناقص است زین سبب خلاق گبر و مخلص است (83،صص:382-482) بنابراین مولانا با این دیدگاه پاسخهای انکار وجود خداوند،محدود کردن صفات او، و توهمی دانستن شرور را رد میکند.
در چنین حالتی،برای انسان خلوتی ایجاد شده و دلش متوجه خداوند میگردد: بنده مینالد به حق از درد و نیش صد شکایت میکند از رنج خویش حق همی گوید که آخر رنج و درد مر تو را لابهکنان و راست کرد این گله زان نعمتی کن کت زند از در ما دور و مطرودت کند در حقیقت هر عدو داروی توست کیمیا و نافع دلجوی توست که از او اندر گریزی در خلا استعانت جویی از لطف خدا (83،ص:165) مولانا میفرماید خداوند برای این که ما را از خواب غفلت در نیمه شب و محروم ماندن از برکات شب بیدار کند،به خاطر لطفش به ما درد میدهد و این درد بسیار مبارک است: ای خجسته رنج و بیماری و تب ای مبارک درد و بیداری شب درد پشتم داد هم تا من ز خواب بر جهم هر نیمشب لا بد شتاب تا نخستم جمله شب چون گاو میش دردها بخشید حق از لطف خویش (82،ص:272) 4."