چکیده:
در این مقاله،مهمترین اندیشههای اجتماعی و روانشناختی امیل دورکیم و نیز پیوند آنها با یکدیگر تشریح شده است.همچنین از نظریهء جامعهشناسی معرفتی و دینی او که به منظور تبیین اندیشهء جامعهگرایی وی فراهم آمده،و اینکه چگونه دوگانگی طبیعت بشری در چهرههای متفاوتش،مورد و نمونهای از تقسیم امور عالم به دو بخش مقدس و نامقدس است،سخن به میان میآید.در ادامه،به نظریهء جامعهشناختی دورکیم اشاره میشود که در پی ارائهء تبیین مثبتگرا و جامعهشناختی در خصوص چگونگی پیدایی دین و کارکرهای خاص آن است،نظریهای که همواره در اصلیترین نقطهء کانون اندیشهء دورکیم قرار داشته و پویا و فعال بوده است.
خلاصه ماشینی:
"یعنی خواستهها و نیازها و افکارشان در یکدیگر و پدید آمدن وجدان،آگاهی،احساس و باورهای جمعی با ماهیتی متمایز از خصوصیات تکتک افراد به عنوان محصول زندگی گروهی،-تفوق زمانی یا تاریخی،مادی،مکانی و اخلاقی جامعه بر فرد در عین مشارکت او در ایجاد و به ویژه تداوم حیات جمعی،-قبول اینکه افراد به نوعی خصایل اجتماعی یا محتوای وجدانهای جمعی(ارزشها،هنجارها،احساسات، باورها یا به گفتهء خود دورکیم،شیوههای احساس،اندیشه و عمل جمعی)را فردی میکنند و مهر شخصیت خود را بر آنها میزنند،-قبول اینکه اگر افراد نبودند،هم برای ایجاد وجدان جمعی و هم برای حفظ و ادامهء آن،ادبیات ینه فراهم نمیشد.
اما در خصوص این حقیقت،پرسشی سر بر میآورد که فلسفه و حتی روانشناسی اثباتی یا پوزیتیویستی نمیتواند از آن اجتناب کند:این دوگانگی و تناقض از کجا میآید؟براساس عبارات دیگری از پاسکال میتوان پرسید: چگونه است که هر یک از ما نمونهء شگفتانگیزی از تعارضات هستیم و هرگز نمیتوانیم خود را کاملا ارضا کنیم و مطمئنا،اگر این وضعیت دشوار و گیجکننده،یکی از ویژگیهای متمایز کنندهء انسانیت باشد،انسانشناسی یا علمی که انسان را مطالعه میکند باید بکوشد تا آن را تشریح کند.
این دقیقا همان تبیینی است که ما قبلا در اثری که از آن یاد کردیم صورتهای بنیانی حیات دینی،هم خود را بدان مصروف داشتیم،آنجا که کوشیدیم نشان دهیم چیزها یا امور مقدس صرفا ایدهآلهای جمعی هستند که خود را با موضوعات یا اشیای مادی تطبیق میدهند:ایدهآلها و احساساتی که به وسیله جمع یا تجمع (collectiviy) انسانها هر اندازه که باشند،ساخته و پرداخته میشوند و به استناد منشأ خود(جمع یا تجمع انسانها)با تسلط و اقتداری همراه میشوند که باعث میشود افراد خاصی که بدانها میاندیشند و نسبت به آنها اعتقاد دارند،آنها(ایدهها و احساسات)را در قالب نیروهای اخلاقی که به این ایدهها و احساسات،قدرت نفوذ و تحکم میبخشد و آنها را برحق جلوه میدهد،معرفی کنند."