خلاصه ماشینی:
"K. Brohi,Iqbal as a Philosopher Poet,Iqbal Rev. 1961, 1-21 دکتر زرینکوب،اقبال شاعر شرق:هفتاد سالگی فرخ 901-611،از انتشارات مجلهء یغما،زیر نظر مجتبی مینوی،تهران 4431 (68)-پیام مشرق 132 (78)-ارمغان حجاز 81 (88)-ارمغان حجاز 49 (98)-ارمغان حجاز 05-45 از حجاز و چین و ایرانیم ما شبنم یک صبح خندانیم ما مست چشم ساقی بطحاستیم در جهان مثل میو میناستیم09 وی میخواست که مشرقزمین نیز در عین کسب مزایای تمدن جدید-که از ان کم بهره است-در برابر اروپا استوار و سربلند بایستد و استقلال فرهنگ و شخصیت خود را حفظ کند و یکسره مسحور مغرب نشود و در ان مستهلک نگردد؛بخصوص که در غرب در برابر قدرت ماشین و ابزار تمدن،نفوذ روح و عشق را رو به کاهش میدید و میگفت: فرنگ آفریند هنرها شگرف برانگیزد از قطرهای بحر ژرف ولی: کشد گرد اندیشه پرگار مرگ همه حکمت او پرستار مرگ19 * شرق حق را دید و عالم را ندید غرب در عالم خزید،از حق رمید 29 غربیان را زیرکی ساز حیات شرقیان را عشق راز کائنات عشق چون با زیرکی همبر شود نقشبند عالم دیگر شود29 اقبال آرزو میکرد مردم مشرق را به ارزش جوهر وجودشان آشنا کند تا دیگر دستپروردهء بیگانگان نباشند و خود با اندیشهء خود و بدست خود زندگیشان را سروسامان دهند ازینرو از کسانی که بتقلید کورکورانه از ظواهر تمدن فرنگی میگراییدند بشدت انتقاد میکرد: خرد افزود مرا درس حکیمان فرنگ سینه افروخت مرا صحبت صاحبنظران بر کس آن نغمه که سرمایهء آبوگل تست ای ز خود رفته تهیشو ز نوای دگران49 * علموفن را ای جوان شوخوشنگ مغز میباید نه ملبوس فرنگ59 (09)-اسرار و رموز(اسرار خودی)12؛نیز ر ک:پیام مشرق 19؛و هم درین باب: Zafar Ishaq Ansari,Iqbal and Nationalism,Iqbal Rev. 51-89 -------------- (19)-پیام مشرق 641-741 (29)-جاویدنامه 53 (39)-جاویدنامه 17 (49)-پیام مشرق 961 (59)-جاویدنامه 902 بیم اقبال از بلائی بود که امروز به«غربزدگی»معروف شده است."