چکیده:
امروزه شاهد گسترش و رونق علوم و دانشهای فراوانی هستیم که در گذشتۀ نهچندان دور، این علوم بهعنوان رشته علمی، وجود نداشته است. برخی از این دانشها وارداتی بوده و دارای خاستگاه غربیاند. از جملۀ این دانشها، فلسفۀ دین است. فلسفۀ دین، دانشی است نو که تقریبا بدون کموکاست و براساس فرهنگ حاکم بر جهان غرب و الهیات مسیحی، وارد جهان اسلام شده است. ورود معیوب و بیمارگونۀ این دانش، سبب شده است که پس از سالها، هنوز هم وقتی تعریفی از فلسفۀ دین در جهان اسلام ارائه میشود، رونوشتی از ماهیت غربی آن است. بنابراین، در مقالۀ حاضر سعی شده است تعریفهای رایج از فلسفۀ دین، بهویژه از منظر فیلسوفان دین ایرانی را که ناظر به مقام «هست و تحقق» میباشد، به نقد بکشد. در ادامه ضمن ارائۀ تعریف مختار که ناظر به فلسفۀ دین در مقام «تعریف و باید» میباشد، تفاوت فلسفۀ دین با علوم و دانشهای همگن، نظیر علم کلام، فلسفۀ معرفت دینی و... مقایسه شده است.
Many sciences have developed and flourished nowadays which have not existed as a scientific field in the near past. Some of these sciences are imported and have arisen from the West. For example philosophy of religion is one of these sciences. The philosophy of religion is a new science which has entered the world of Islam almost without any change and is based on the culture dominant on the West and on the Christian theology. Due to the sickly entrance of this science، the definition of the philosophy of religion presented in the world of Islam is still، after the passage of many years، a transcript of its Western essence. Therefore the common definitions of the philosophy of religion are criticized in this article، especially those of the Iranian philosophers of religion، which concentrate on the aspect of "existence". Subsequently a definition of the philosophy of religion which considers the stage of "definition an obligation" is chosen and presented; and the difference between the philosophy of religion and other homogenous sciences such as theology، the philosophy of religious episteme، and … are explained.
خلاصه ماشینی:
"4. در این تعریف از واژۀ «فرامتنی» یا «مطالعۀ فرانگر عقلانی» استفاده شده است که تعابیر چندان دقیقی نیستند؛ زیرا اثبات عقاید اساسی در دین اسلام مبتنی بر عقل است و دلایل عقلی جزو دین میباشد، بهویژه چنین دینی با توجه به اینکه رویکرد بررسی و اثبات آن عقلانی است، خود یکنوع فلسفهای است که براساس عقل تنها میخواهد به تحلیل و اثبات آموزههای اساسی خود بپردازد؛ مثلا براساس این تعریف، اثبات وجود خدا، جزو فلسفۀ دین خواهد بود، درحالیکه در اندیشۀ اسلامی، اثبات وجود خدا اولا، امری دروندینی است، نه بروندینی (محمدرضایی، همان)؛ ثانیا، این مسئله که هم عقلی است (برونمتنی) و هم در متون اسلامی (درونمتنی) آمده است، در عین حال نه از مسائلی است که جنبۀ بروندینی داشته باشد و نه از سنخ مسائل فلسفی است؛ بلکه از سنخ الهیات بالمعنی الاخص، یا از سنخ مسائل کلامی است.
نقد و بررسی در این دسته تعاریف، دو تفسیر از چیستی فلسفۀ دین را میتوان از همدیگر تفکیک نمود: یکی «تفکر فلسفی دربارۀ دین» که در این صورت، به فلسفۀ دین در مقام «تعریف و باید» نزدیکتر است؛ به ویژه اینکه عبارت «تفکر فلسفی و عقلانی دربارۀ دین» میان مسائل فلسفۀ دین و مسائل کلام و الهیات تمایز میبخشد؛ اما در بخش دیگر، تفکر فلسفی را به حوزۀ مفاهیم و آموزههای اساسی دین نیز میبرد که در این صورت با برخی مباحث و مسائل علم کلام تداخل پیدا میکند که در این زمینه چنین تصریح شده است: «مهمترین مبحث این رشتۀ دینپژوهی عبارت است از: تعریف دین، منشأ دین، براهین اثبات وجود خدا، پلورالیسم دینی، شبهات شر، اوصاف خدا، رابطۀ علم و دین، اخلاق و دین، هنر و دین، زبان دین، گوهر و صدف دین، قلمرو دین و..."