خلاصه ماشینی:
"زمانی که شما دادستان بودید و با آقای آذری قمی همکاری میکردید راجع به این موضوع توضیحاتی بفرمایید؟مرحوم آقای قدوسی که تشریف آوردند و به جای آقای هادوی دادستان کل انقلاب شدند، چند نفر از دوستان را دنبال من فرستادند که من بروم با ایشان همکاری کنم، اما من گرفتار و در خدمت شهید بهشتی بودم و نمیتوانستم بروم و عذرخواهی کردم تا اینکه یکی از دوستان من به نام جناب آقای نراقی که دادگاههای ما را اداره میکرد و آن موقع رئیس دادگاه بودند، آمدند و گفتند بد است که آقای قدوسی دنبال شما میفرستد و شما جواب منفی میدهید، شما خدمت ایشان برو، من رفتم و ایشان بسیار اظهار لطف کردند و گفتند چرا نمیآیی با من کار کنی؟ گفتم حاج آقا چند دلیل دارد اجازه دهید که من معذور باشم و به کارهای دیگر برسم، ایشان گفتند نه، لااقل یکی از دلایل را بگویید.
من با آقای هاشمی رفسنجانی تلفنی صحبت کردم، جوان بودم کمی هم تند با ایشان صحبت کردم و گفتم شورای انقلاب ضعیف عمل میکند، شما چرا اینطور عمل میکنید، ایشان فرمودند مگر کار ما چه اشکالی دارد؟ گفتم ما فکر کردیم که شما یک مشت پیر و پاتال آنجا هستید و از شورا این آییننامه بیرون آمده و شما این انقلاب را نمیبینید، بعد از 8 هزار سال سلطنت امروز کار به دست مردم افتاده است ما میخواهیم به امور کسانی که خیانت و جفا کردهاند رسیدگی کنیم و این آییننامه دست ما را میگیرد؛ حرفهای من تند بود نباید اینطور تند حرف میزدم و بعد تا چندین سال کاری میکردم که آقای هاشمی مرا نبیند چون فکر میکردم اگر مرا ببینند ناراحت میشوند زیرا تند حرف زده بودم."