خلاصه ماشینی:
وقتی حالاکثر نفوس را در نظر میگیریم نمیتوانیم این سؤال را نکنیم که«آیا برای آنهابهتر نبود که«آنجا»در عالم عقل باقی میماندند؟آیا این مشیت خداوند است کهآنها بالهای خود را آلوده کنند و در منجلاب و گل و لای این جهان غوطهور شوند؟آیا نبیاد فرض کنیم که غرور یا حس کنجکاوی یا خودرأیی بوده که آنها را به چنین سقوطی کشانده است؟جواب افلوطین مانند پاسخ استادش،«افلاطون ملکوتی»همیشه یکسان نیست.
اما افلوطین در پاسخ به این سؤال مردداست که آیا برای نفس بهتر نبود که در عالم عقلانی بماند؟،لیکن از طرف دیگرقبول میکند که اگر نفس ادعای استقلال،که همان موجب سقوط و هبوط اوگردید،نمیکرد،نیروهایش توسعه نمییافت و دولت و ثروت عقل همیشه نهانمیماند.
نفس تا آنجا که حقیقت را دوست دارد و خیر را میخواهد و زیبا را میبیند،در حالت ابدی حیات است.
ممکن است بپرسم که در کمال مطلق چیست که این عشق پر شور و ستایشرا در نفس برانگیخته است؟چگونه میتوانیم الوهیت را که هیچ انسانی ندیده ونمیتواند ببیند،که در نوری قرار دارد که هیچ انسانی نمیتواند به آن نزدیکشود،دوست بداریم؟پاسخ فلوطین همانست که خیل عارفان و ادیان بزرگ مسیحیو مسلمان آن را تأیید میکنند،یعنی مشاهدۀ واحد و دیدار خداوند.
نفس باید خود را تا آنجا که ممکن است زیبا سازد(تحلیه)و شبیه واحد شود.
زیرا نفس برای دیدار واحد باید خود را از تمامآنچه متعلق به عالم عقلانی نیست برهنه و خالی کند و سرانجام حتی باید دیدگانخود را از ثروتهای متنوع عالم عقل و هرچیز که با واقعیتی که در جستجوی آنستبیگانه است ببندد تا لخت و تنها به بارگاه قدس درآید.