خلاصه ماشینی:
"به نظر میرسد که از همین زمان باید طرحهای اوزون حسن برای توسعه قلمرو خود در شرق پایان گرفته باشد،چرا که دیگر هیچ کوششی بدین منظور انجام نداد و سلطان حسین بایقرا هم از هر حرکتی بر ضد همسایۀ غربی خود اجتناب میکرد.
سلطان یعقوب (حک:883-896 ق1478/-1490 م)،فرزند حسن بیگ-که تازه به قدرت رسیده بود- کوشید تا حکومت خراسان را بیازماید و به بهانۀ کمک به حسین بایقرا و سرکوبی شورش صوفی جاندار،نیرویی به دامغان فرستاد.
او در نامهای به یعقوب بیگ،او را از دخالت در کارهای خراسان بر حذر داشت و خاطر نشان کرد که همان گونه که تا این زمان برای گذر از«مهایل و مهایب»به کمک هیچ کس محتاج نشده است،از این پس هم چنین نخواهد شد11حسین بایقرا ظاهرا در این زمان به چنان اقتداری رسیده بود که پس از مرگ اوزون حسن از کمک آق قوینلوها بینیاز باشد.
در نامۀ دیگری که حسین بایقرا برای یعقوب بیگ مینویسد و از او درخواست میکند که ما ترک خواجه عمید تاجر که در شهر یزد در گذشته بود به خراسان فرستاده شود،لحن نامه بسیار آمرانه و تحکم آمیز است12.
در همین حال محمد شیبانی خان،سفیری به نام مولانا ختایی به هرات اعزام کرد تا از وضع این شهر،پس از درگذشت سلطان حسین بایقرا آگاهی یابد.
P,)6891,sserP (4)-«مکتوب حسن پادشاه به سلطان حسین میرزا»اسناد و مکاتبات تاریخی ایران،از تیمور تا شاه اسماعیل به کوشش دکتر عبد الحسین نوایی(تهران،بنگاه ترجمه و نشر کتاب،[1356 خ])،ص 326(از این پس از این منبع با عنوان اسناد و مکاتبات تاریخی یاد میشود)؛حسین هروی،«جوامع الانشاء»،نسخۀ دست نوشتۀ فارسی کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران،ش 226،ج 1،برگ 7."