چکیده:
این مقال برآن است که با ارائه مدلی برای ارزیابی نقد برنامههای توسعه اول و دوم،
نقدهای بخش اقتصادی دو برنامه مزبور را با تأکید بیشتر بر برنامه دوم توسعه،
ارزیابی کرده، در یک بررسی میدانی نشان دهد که نقدهای مزبور، اغلب جزئینگر،
غیرروشمند و روبنایی است و در بیشتر آنها، به جهانبینی و ارزشهای حاکم بر
برنامههای توسعه توجه نشده است. همچنین این مقاله پس از ارائه مدل ارزیابی نقدها
از دو جهت «مقیاس» و «روش» نقد (با صرفنظر از محتوا)، براساس مدل پیشنهادی به
ارزیابی نقدهای اقتصادی بر برنامه توسعه میپردازد.
خلاصه ماشینی:
در این مقاله برآنیم با ارائه مدلی برای ارزیابی نقد برنامههای توسعه، نقدهای بخش اقتصادی دو برنامه مزبور را با تأکید بیشتر بر برنامه دوم توسعه، ارزیابی کرده، در یک بررسی میدانی نشان دهیم که نقدهای مزبور، اغلب جزئینگر، غیر روشمند و روبنایی است و در بیشتر آنها، به جهانبینی و ارزشهای حاکم بر برنامههای توسعه توجه نشده است.
حال در ارزیابی نقدها باید توجه داشت که چه مقدار به بررسی نوع مقدورات و منابع موجود پرداخته و آیا با توجه به آنها، انتظارات خود را از کارکرد برنامه مطرح کردهاند، و در صورت توجه، آیا به اهداف، مقدورات و موانع نگاهی نظاممند داشتهاند؟ تخصیص دومین عامل درونی در ارزیابی نقدها، میزان توجه آنها به نظام تخصیص برنامه بهشمار میرود.
عوامل «عمومی پایه» (بیرونی) در ارزیابی روش نقد سومین دسته از عوامل در ارزیابی روش نقد، عوامل عمومی پایهاند که در جایگاه عوامل بیرونی تأثیرگذار بر برنامه، مطرح و بنیادیترین و ریشهایترین تأثیر را در شکلگیری ذهنیت برنامهریزان بهجای میگذارند؛ منتها بدبختانه، کمتر نقدی از میان نقدها به ضعف برنامه از پایگاه این عوامل توجه داشته است؛ در حالی که به نظر میرسد علت اصلی بسیاری از ضعفهای مطرح در برنامه (در سطوح گوناگون) عدم هماهنگی برنامه با جهانبینی حاکم بر رفتار جامعه (رفتارهای ذهنی، قلبی و عینی) یا عدم هماهنگی با استراتژی جریان توسعه در نظام اسلامی یا عدم تعیین جایگاه درست برنامه در روند تکامل نظام است.