چکیده:
غزل همواره مورد توجه شاعران بوده است. در دوره مشروطه این قالب برای بیان مطالب سیاسی و اجتماعی به کار گرفته شد و علیرغم موفقیت هایی که بدست آورد، نتوانست اقبال عمومی مردم را در پی داشته باشد. با پیدایش «شعر نو» تحولی در ادبیات معاصر ایران بهوجود آمد و قالب های شعری را تحت تاثیر قرار داد. هوشنگ ابتهاج و شفیعیکدکنی با ترکیب برخی از عناصر «شعر نو» توانستند نوعی غزل (که با حفظ ساخت سنتی غزل، برخی از ویژگیهای شعر نو را هم دارا بود)- بسرایند. این غزلها را می توان «غزل نو» نام نهاد. عناصری که در ساخت این غزلها بسیار نقش دارند عبارتاند از: استفاده از اسلوب بیانی حافظ، نمادین بودن غزل چه از لحاظ کلمه و چه از لحاظ تصویر، استفاده از عناصر طبیعت و استفاده از عناصر ملی و تاریخی. در این مقاله، این عناصر در غزلهای سیاسی ـ اجتماعی ا.سایه و شفیعیکدکنی مورد بررسی قرار گرفته اند.
خلاصه ماشینی:
"حوادث تلخ زمان،سایه را بر آن میدارد تا به ساقی پناه ببرد: {Sبرسان باده که غم روی نمود ای ساقی#این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی#حالیا نقش دل ماست در آیینۀ جام#تا چه رنگ آورد این چرخ کبود ای ساقی#تیره شد آتش یزدانی ما از دم دیو#گرچه در چشم خود انداخته دود ای ساقیS}(سیاه مشق،ص 140) ***{Sخمار این شب ساغر شکسته چند کشی#بیا که ما ره میخانۀ سحر دانیم#زمانه فرصت پروازم از قفس ندهد#وگرنه ما هنر رقص بال و پر دانیمS}(همان:ص 165) ***{Sدور کجدار و مریز است و دلم میلرزد#چون توان زیست،چنین دلنگران،ای ساقی؟!#نه دلی ماند و نه دینی ز پی غارت عشق#آه از این فتنه که برخاست،اما این ساقیS}(همان:ص 187) ***همچنانکه«ساقی»پناهگاه روح پردرد شاعر است،چهرۀ منفی نیز دارد: {Sسیاه دستی آن ساقی منافق بین#که زهر ریخت به جام کسان به جای نبیدS}*** {Sکنار امن کجا،کشتی شکسته کجا!#کجا گریزم از اینجا،به پای بسته کجا#ز بام و در،همهجا سنگ فتنه میبارد#کجا به در برمت ای دل شکسته،کجا؟#فرو گذشت دل آن بادیان که میافراشت#خیال بحر کجا!این به گل نشسته کجا!S}(همان:ص 114) ***{Sشکوه جام جهان بین شکست ای ساقی#نماند جز من و چشم تو مست،ای ساقی#من شکسته سبو چاره از کجا جویم#که سنگ فتنه سرخم شکست ای ساقیS}(همان:ص 237) ***{Sکو پای آنکه باز به کوی شما رسم#آنجا مگر به یاری باد صبا رسم؟#جایی که قاصدان سحر راه گم کنند#من مانده در غروب بیابان کجا رسم؟S}(همان:ص 156) ***این عناصر و بیان عرفانی حتی در غزلهایی که حال و هوای اجتماعی در آنها دیده نمیشود،شور و هیجانی دیگر یافته و حتی به«شطحگویی»میانجامند."