چکیده:
ابنفارض و حافظ مشترکات بسیار دارند. اما شراب در قاموس این دو بزرگ، رازی است سر به مهر که هر کس از دیدگاه خود تأویل و تفسیرش میکند. خمریه ابنفارض قصیدهای است مستقل در این باب و در دیوان حافظ نیز ذکر می و مستی و مدامه و باده به حد غایت است. شباهتهای بسیار اوضاع اجتماعی و فرهنگی که حافظ و ابنفارض درآن میزیستهاند و نیز رونق تصوف در آن عصر و زبان رمزی مربوط به آن، موجب نزدیکی زبان شعری آنان، خاصه در باب شراب به عنوان رمز عشق الهی است. آنچه در این مقاله بدان پرداخته شده، تأثیر پذیری حافظ در اشعار خمریه خویش از ابنفارض است. تفاوتهایی نیز در دیدگاه آنان از اشعار هر دو به خوبی قابل لمس است که در روشی تطبیقی تا حدی به آنها پرداخته شده است.
خلاصه ماشینی:
"در خلق و خوی شخصی بنا را بر شاد زیستن، بهرهمندی از مواهب الهی در دنیا، همراه با اعتقاد به روز حساب و معنویات میگذارد و از منش صوفیانه صرف که بر دنیا گریزی و عزلت از خلق بنا نهاده شده، دوری میگزیند و شیوه رندی و گریز از آزار خلق و خوش دلی وگنج قناعت را به زور و زر قارون نمیفروشد: نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی که بسی گل بدمد باز و تـو در گل باشی در چمن هـر ورقـی دفتـر حـالی دگـر است حیف باشد که ز کار همـه غافـل بـاشی نقـد عـمـرت ببـرد غصـه دنـیـا بـه گـزاف گر شب و روز در این قصه مشکل باشی (حافظ، غزل456) در عین سرخوش بودن و دم غنیمت شمردن و پرهیز از غم دنیا، گاه از طعن رقیبان و مدعیان دین چنان به تنگ میآید که نفیرش به آسمان بلند است: سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمـد خدا را همدمی (حافظ، غزل470) واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند، آن کار دیگر میکنند مشکلــی دارم ز دانشمنــد مجلـس باز پـرس توبـه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟ (حافظ، غزل199) ابنفارض نیز ابیاتی دارد که به نوعی شکایت از اوضاع نابسامان اخلاقیات در عصر او دارد: و نهج سبیلی واضح لمن اهتدی و لکنها الأهواء عمت فأعمت 1 (تائیه کبری، بیت96) اما حافظ در تعامل و آمد وشد با امرای زمان خود، بنا بر آنچه مرسوم بزرگان عصر او بود، جانب اعتدال نگه میداشت."