چکیده:
در این مقاله بنیانهای فکری«بنیادگرایی اسلامی»مورد بررسی قرار میگیرد.در
حقیقت سئوال اصلی آن است که بنیادگرایی اسلامی چیست و دارای چه مؤلفهها و
گزارههایی است.بنا برفرضه نویسنده بنیادگرایی اسلامی به عنوان یک ایدئولوژی، دارای
مؤلفهها، گزارهها و بنیانهای فکری-سیاسی خاصی است که آن را از سایر
ایدئولوژیهای رایج در قرن بیستم همچون لیبرالیسم، سوسیالیسم، ناسیونالیسم و مانند
آن جدا میکند.بنیادگرایی اسلامی به رغم تعدد و تنوعاش در عرصه نظر و عمل در دنیای
اسلام، بنیانهای فکری و سیاسی مشترکی دارد که عبارتند از:جامعیت و شمولیت دین
اسلام؛پیوند میان دیانت وسیاست؛لزوم بازگشت به اصول و مبنای دین اسلام؛برقراری
حکومت اسلامی؛و عملگرایی و داشتن برنامه و راهبرد علمی برای گذار از وضع نامطلوب
غیراسلامی به وضع مطلوب اسلامی به این معنا نویسنده بنیادگرایی را متردف
با«الاصولیه»در برداشت اسلامگرایانی چون یوسف قرضاوی، راشد الغنوشی و حسن البنا
میداند و به بررسی نسبت آن با مفاهیمی چون«بیداری اسلامی»و«اصلاح طلبی
دینی»میپردازد.برایناساس بنیادگرایی اسلامی تفسیری جدید و مغایر با قرائت مدرنیته
از روابط میان انسان خداوند و جامعه ارائه میدهد تا سعادت دنیوی و اخروی بشر را
تأمین کند.
This article deals with the thought bases of Islamic fundamentalism. In fact، the main question is what constitutes Islamic fundamentalism and which parameters and statements it has. According to the author’s hypothesis، Islamic fundamentalism as an ideology is characterized with particular parameters، statements and thought-political foundations making it distinct from other prevalent mainstream ideologies in the 20th century including liberalism، socialism، nationalism and alike. In spite of its multiplicity in theory and practice in the Muslim World، Islamic fundamentalism shares certain thought and political foundations including comprehensiveness and inclusiveness of Islamic religion، linkage between religion and politics، need to return to the original precepts of Islam، establishment of Islamic government، as well as pragmatism and having a practical plan and strategy for transition from undesirable non-Islamic conditions to desirable Islamic conditions. In this sense، the author considers fundamentalism as tantamount to al-Osuliah in the opinions of such Islamists as Yusof Gharzavi، Rachid al-Ghanoochi and Hassan al-Banna and examines its relationship with such concepts as Islamic awakening and religious reformism. On this ground، Islamic fundamentalism presents a new interpretation of relationship among human، god and society in contradiction to the modern version in order to secure worldly and other-worldly happiness of human being.
خلاصه ماشینی:
بنیادگرایی اسلامی به رغم تعدد و تنوعاش در عرصه نظر و عمل در دنیای اسلام، بنیانهای فکری و سیاسی مشترکی دارد که عبارتند از:جامعیت و شمولیت دین اسلام؛پیوند میان دیانت وسیاست؛لزوم بازگشت به اصول و مبنای دین اسلام؛برقراری حکومت اسلامی؛و عملگرایی و داشتن برنامه و راهبرد علمی برای گذار از وضع نامطلوب غیراسلامی به وضع مطلوب اسلامی به این معنا نویسنده بنیادگرایی را متردف با«الاصولیه»در برداشت اسلامگرایانی چون یوسف قرضاوی، راشد الغنوشی و حسن البنا میداند و به بررسی نسبت آن با مفاهیمی چون«بیداری اسلامی»و«اصلاح طلبی دینی»میپردازد.
ابو الا علی مودودی، بنیانگذار جماعت اسلامی و مصلح دینی پاکستان نیز براین ایده است که دین اسلام، نظام جامع برای زندگی انسانهاست که تمام شؤون اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و علمی بشر را شامل میشود.
(20) سید قطب، اسلامگرای انقلابی مصر با بیان اینکه دین اسلام، دین جامع و کاملی است؛ خواهان استقرار جامعه و حکومت اسلامی بود: «اسلام تفسیر جامع و وسیعی را که زیربنای نظام زندگی انسانهاست، پیشنهاد میکند و با برنامه کامل خود که مبتنی برتوحید است، مردم را از جاهلیت به خدا پرستی سوق می دهد و همچنان که برای تهذیب روان و دل آدمی، پرهیزگاری را دستور العمل قرار میدهد، برای سامان بخشیدن به زندگی او ینز احکام و مقدرات خود رابرنامه منحصر میداند.
بنیادگرایی اسلامی به منظور رهایی جوامع اسلامی از عقبماندگی و وضع ناگوار و دل آزار کنونی آنها از یک سو و فهم درست و کامل اسلام-که شیوهای برای زندگی و در پیوند با سیاست است-از سوی دیگر، خواهان بازگشت به اسلام و اصول راستین آن است.