چکیده:
تأمل و اندیشه در باب خدا، یکی از مهمترین و اساسیترین محورهای معرفت انسان است و در طول تاریخ فلسفه و کلام، متفکران بسیاری به بحث و بررسی در این باب همت گمارده اند. از میان مباحث خداشناسی، براهین اثبات وجود خدا از اهمیت ویژهای برخوردار است و اساس سخن گفتن از خدا را تشکیل میدهد. هر یک از الهیدانان بر اساس مبانی و نظام فکری خود به شیوهای میکوشند براهینی متقن، براثبات وجود خدا اقامه کنند. از جملة این متفکران میتوان به ملاصدرا، بنیانگذار حکمت متعالیه و توماس آکوئیناس، فیلسوف برجسته قرون وسطی اشاره نمود. هر چند ملاصدرا و توماس وجود خدا را فطری میدانند، باز هم به اقامه برهان بر وجود خدا میپردازند. ملاصدرا با طرح امکان فقری و تکیه بر مبانی صدرایی، برهان امکان و وجوب توماس را غنا میبخشد و با اقامة برهان صدیقین از وجود بر وجوب شاهد میآورد. وی همچنین با اثبات حرکت جوهری، برهان حرکت او را تکمیل مینماید. در این مقاله بر آنیم که ابتدا دیدگاه ملاصدرا و توماس را در باب بداهت وجود خدا تبیین کنیم و سپس به بررسی و مقایسة برخی از براهینی که آنها برای اثبات وجود خداوند اقامه میکنند، بپردازیم.
خلاصه ماشینی:
"پس دیدگاه ملاصدرا در باب بداهت وجود خدا مانند دیدگاه کسانی نیست که با توسل به بداهت وجود خدا، امکان هر گونه اثبات عقلی وجود او را انکار می کنند، بلکه او در عین حالی که به نوعی شناخت فطری از وجود خداوند در تمام انسانها قائل است و حتی توکل آنان به خدا را در شرایط سخت دلیل بر این امر می داند، به اقامه برهان بر وجود خداوند نیز می پردازد.
شایان توجه است که هیچیک از این سه نویسنده (یحیی دمشقی، قدیس آنسلم و قدیس آگوستین) از این براهین به آن نتیجهای که مد نظر توماس است نرسیدهاند، اما این امر بدین معنی نیست که توماس خودسرانه این نتایج را بر براهین آنها مترتب کرده است، زیرا گروهی از متکلمانی که توماس با آثار آنها مأنوس بوده است، و وجود خدا را امری بدیهی میدانستند، از این سه برهان نیز برای توجیه این رأی خود بهره بردهاند3 (ژیلسون، 1384: 75).
این برهان را می توان درطی چند مرحله این گونه تبیین کرد: 1- آنچه عالم واقع را پر کرده است، هستی است، نه ماهیت، چرا که حقیقت هر شیء امری است که منشأ آثار آن شیء باشد و این امر چیزی جز وجود نیست و ماهیات بدون وجود آثاری ندارند، پس وجود حقیقت هر شیء است و وقتی تمام اشیا به واسطة وجود دارای حقیقت باشند، وجود بنفسه صاحب حقیقت است 2- حقیقت وجود ذاتا واحد است؛ وحدتی که عین کثرت است وکثرتی که جز وحدت نیست، چرا که این کثرت از طریق شدت وضعف وکمال و نقص در وجود راه می یابد و مابه الامتیاز و مابه الاشتراک مراتب مختلف وجود، یک حقیقت است."