چکیده:
شناخت جایگاه حقیقت محمدی و حقیقت علوی در مراتب ظهور، یکی از بنیان های معرفتی عرفان امام در مبحث انسان کامل است. شناخت نسبت این دو و توجیه معنای ظهور تبعی اسم اعظم در حقیقت علوی و اختصاص اسم مستاثر به حقیقت محمدی مباحث جدیدی را پیش روی انسان می گشاید. اعتقاد به مقام علوی، در عرفان امام خمینی، نقطه عطفی است که آن را از عرفان ابن عربی و قیصری متمایز نموده و صبغه شیعی به آن داده است. ایشان در مسئله ولایت و خلافت ظاهری رسول ختمی مرتبت ملتزم به دو اصل ثقلین بوده و با آنکه احترام زیادی برای ابن عربی قائل است و او را شیخ کبیر می خواند؛ در مسئله خلافت رسول اکرم(ص) موضع می گیرد و با مبانی عرفانی پاسخ ایشان را می دهد. ایشان حقیقت علوی را در بحث ولایت مطلقه گنجانده و خلافت ظاهری را منتسب به آن بزگوار می داند.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین سخن حکیم شاهآبادی در مقایسۀ ملاک صلاحیت مقام محمدی و مقام علوی برایاحراز رسالت مطلقه،بدین قرار است که به لحاظ آنکه حقیقت علوی با حقیقت محمدی اتحاددارند،ملاک در رسالت،تقدم در ظهور در عالم دنیاست؛ازاینرو اگر حضرت علی(ع)زودترمتولد میشد،رسول خاتم هم بود،اما بنابر نظر امام،باطن خلافت تشریعی یا رسالت،خلافتدر ظهور است و از آنجایی که صاحب مقام جمعی و احدیت به نحو اصالت،حضرت رسولاکرم(ص)است و حقیقت علوی به نحو تبعی و به شفاعت رسول خاتم(ص)صاحب این مقام است،برای هیچکس جز نبی اکرم(ص)مجال تشریع نیست(امامخمینی،1384:90)زیرا ملاک و مبدأرسالت مطلقه ایشان خلافت مشیت کبراست(امامخمینی،1384:27)و تقدم در ظهور معیار است ونه تقدم زمانی در وجود مادی.
بنابراین در نقش محوی خلافت در ظهور برای خلافت تشریعی،همانطور که حقیقتعلوی،اولین مظهر نور احمدی و خلیفۀ حقیقت محمدی در ظهور سایر خلایق است؛در تشریعنیز مقام علوی،اولین خلیفه و وصی احمدی است و این خلافت در هر عصر،نسلبهنسل ازطریق اوصیای خاص محمدی،انتقال مییابد و خاتم اوصیا و اولیای خاص،در این زمان،حضرت ولیعصر(ع)است که امام در تفسیر و العصر میگویند: {/و العصر،ان الانسان لفی خسر؛/}عصر هم محتمل است که دراین زمان حضرتمهدی-سلام الله علیه-باشد،یا انسان کامل باشد که مصداق بزرگش رسول اکرم وائمه هدی،و در عصر ما حضرت مهدی-سلام الله علیه-است(امامخمینی،1388،ج 12:423)."