Abstract:
در طول تاریخ، مذاهب و مکاتب به طرح نظریه های خود درباره حقوق برابر انسانها پرداخته و سعی در اجرای عدالت مورد نظر خود داشته اند. تلاشهایی که در چند قرن اخیر انسجام یافته در نهایت با تصویب منشور بین المللی حقوق بشر در سال 1946 وارد مرحله نوینی شده است. در این مقاله که به بررسی مفهوم حقوق بشر در سبک خراسانی میپردازد، موادی از منشور در آثار شاعران این سبک بررسی شد. آنچه به دست آمد، نشان دهنده این است که ایرانیان در طول تاریخ، چه بسا، با وجود داشتن نظریه ها و قوانین دینی و اجتماعی قوی در زمینه عدالت و حقوق انسان، در عمل، از معیارها و ارزشها دور شده اند و کم نیستند روزگارانی که در حق هم اجحاف کرده اند. مواردی چون شکنجه های ظالمانه، تبعیض نژادی و طبقاتی، عدم آزادی عقیده، عدم تاثیرگذاری مردم در حکومت و انتخاب حاکمان، پاسخگو نبودن حکام در برابر اعمال خود، نبود حق برابر برای زنان و... جزو مواردی هستند که در اشعار دوره مورد نظر مصادیق فراوانی دارد. البته در حیطه اعتقاد و عمل موارد قابل قبول نیز قابل توجه هستند.
Machine summary:
چنین میگوید: گفتم ای زن تو بهتر ز زنــان بــاشـــی از نکوکــاران و ز شـــرمگنــان بــاشـــی پاکتن باشـــی و از پاکتنان باشـــی هر چه می گفتم «ارجو» که چنان باشـی (منوچهری: ٢٠٤) در ادامۀ سرزنش تاک، اشاره میکند که زنان مکار و حیله گرند و کسی یارای مقابله با مکر آنان را ندارد و راست گفته اند که زنان را نباید عزیز داشت !: به کدامین ره بیرون شـــده ای زین دز راســــت گوینــد زنــان را نگوارد عز بر نیــایــد کس بــا مکر زنــان هرگز بر هوا رفتی چون عیســـی بی معجز (همان : ٩٨٢) فخرالدین اسعد گرگانی زنان را نازک دل ، سست رای، خوش باور و ساده لوح می داند: مبـاد آن زن کــه بینــد روی ایشــــان کــه گیرد نــاســـتوده خوی ایشــــان زنان نازک دلند و ســـســــت رایند بهر خو چون برآریشــــان بر آینــد زنــان گفتــار مردان راســــت دارنــد به گفت خوش تن ایشـــان را ســـپارند زن ارچــه زیرک و هشـــیــار بــاشــــد زبــون مــرد خــوش گــفــتــار بــاشــــد بلای زن در آن بــاشــــد کــه گویی تو چون مــه روشـــنی چون خور نکویی ( گرگانی: ٣٦) زنان سست و ناتوان هستند و دارای هزاران خوی بد: زنـان هر چنـد ســـســــت و نـاتواننـد دل آرای دلـــیـــران جـــهـــانـــنـــد هزاران خوی بــد بــاشــــد در ایشـــان ســـزد گر دل نبنـدد کس بر ایشــــان (همان : ١٠٧) اسدی توسی نیز در این معنی، چنین میسراید: هر آن کــاو نترســــد ز دســـتــان زن ازو در جــهــان رأی دانــش مــزن زن نیـک در خـانـه نـاز ســــت و گنج زن بــد چو دیوســــت و مــار شـــکنج ز دســـتــان زن هر کــه نـاترس کــار روان بــا خرد نیســــتش ســــازگــار زنــان چون درختنــد ســـبز آشـــکــار ولــیــک از نــهــان زهــر دارنــد بــار (همان : ٢٦٠) او هنر و افتخار زنان را در آن میداند که پسر زایند: هنرشــــان همین اســــت کـانـدر گهر بــه گــاه زهــه مــردم آرنــد بــر (همان : ٢٦٠) بعضی شاعران از زن و زندگی گریزان بوده یا دست کم در شعر چنین مینمایانند.