Abstract:
پژوهش حاضر با رویکردی تحلیلی- توصیفی و با روش جامعه شناسی تاریخی، با بهرهگیری از مبانی نظری مرتبط با مفهوم ثبات و بیثباتی سیاسی به دنبال پاسخگویی به این سئوال بوده است که چرا دو کشور بحرین و قطر، با وجود برخی ویژگی های مشترک در شاخص های مربوط به ساختار اقتصادی(درآمدهای نفتی)، اجتماعی(نبود نهادهای مدنی قوی)، فرهنگی(فرهنگ سیاسی تابعیتی- قبیلهای) و ساخت حکومت پدرشاهی، پس از بهار عربی شاهد دو سرنوشت و تجربه کاملاً متمایزی از ثبات و بیثباتی سیاسی بوده اند؟ فرضیه این است که علیرغم این شباهتها، بحرین به دلایلی نظیر تجربیات پیشین مبارزات سیاسی شیعیان، توزیع ناعادلانه ثروت، مشاغل و مناصب و نگاه شهروند درجه دوم به شیعیان در توزیع شاخص های رفاهی، شغلی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مرتبط با حکمرانی و غیره پس از وقوع بهار عربی با بی ثباتی سیاسی مواجه شد. این درحالی است که قطر پس از بهار عربی برخلاف کشور بحرین به دلایلی همچون توزیع نسبتاً همگن مذهبی (اقلیت شیعی)، استمرار شاخص های نسبتاً خوب رفاهی، اقتصادی و اجتماعی، در کنار آزادسازیهای سیاسی از بالا به پایین و تدریجی از ثبات سیاسی نسبی برخوردار بوده است.
This analytical-descriptive study And with the method of historical sociology, by using the theoretical foundations related to the concept of political stability and instability, it has sought to answer this question why Bahrain and Qatar, despite having similar characteristics in the indicators related to the economic (oil revenues), social indicators (lack of strong civil institutions), cultural indicators (subordinate tribal political culture), and paternalism political structure, have undergone different fates of stability and instability in the region following the Arab Spring. The research hypothesis indicates that Bahrain's political unrest following the Arab Spring was caused by factors including the country's history of Shia political upheaval, the unfair distribution of wealth, positions, and jobs, and Shias' perceived inferiority in society as evidenced by indicators of economic, social, and political governance. On the other hand, Qatar has enjoyed relative political stability since the Arab Spring, owing to factors such as a relatively homogeneous religious distribution (Shia minority), the continuation of relatively good welfare, economic, and social indicators, and gradual top-down political liberalization.
Machine summary:
به دلایل یاد شده ، گرچه استمرار ثبات سیاسی و کند بودن روند تحولات سیاسی در شیخ نشین قطر و سایر کشورهای منطقه به استثنای بحرین کنونی را نمی توان نادیده گرفت ، باوجود این نمی توان به طور قطع گفت که این منطقه برای همیشه از ثبات سیاسی همانند گذشته برخوردار باشد لذا در صورت عدم تن دادن به شاخص های مطلوب سیاسی و اقتصادی حکمرانی خوب و دموکراسی و توزیع عادلانه ثروت و رفع تبعیض ها این کشورها نیز در آینده دچار بی ثباتی خواهند شد.
در این نوشتار تلاش بر آن بوده که با رویکرد تحلیلی- توصیفی و روش جامعه شناختی تاریخی و سیاسی و نظریه های تبیینی مرتبط با بحث ثبات و بیثباتی سیاسی به این پرسش اساسی پاسخ داده شود که چرا دو کشور بحرین و قطر، با وجود برخی ویژگی های مشترک در شاخص های مربوط به ساختار اقتصادی (درآمدهای نفتی )، اجتماعی (نبود نهادهای مدنی قوی )، فرهنگی (فرهنگ سیاسی تابعیتی - قبیله ای ) و ساخت حکومت پدرشاهی ، پس از بهار عربی شاهد دو سرنوشت و تجربه کاملاً متمایزی از ثبات و بی ثباتی سیاسی بوده اند؟ ١.
به طور کلی مهم ترین شاخص های ثبات سیاسی قطر طی این سال ها و قبل از وقوع تحولات بهار عربی در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس ساختار امنیتی قوی، نظام سیاسی مقتدر، رشد اقتصادی و رفاه حاصل از آن و شاخص های حکمرانی بالا -که به نوعی مشروعیت و مقبولیت عملکردی در بین مردم و افکار عمومی را برای قطر به همراه داشته - بوده است .