Abstract:
این مقاله با بررسی جایگاه خدا، انسان و عشق به عنوان بنیادیترین مفاهیم جهاننگری مولوی با اشاره ای به تاریخ قدسی نخستین تجربه دیدار خدا و انسان و پرسشگریهای دوران تاریخی معاصر در این باب آغاز می شود و موضوعهایی چون ماهیت، آغازگری و ابتکار عمل، جایگاه شوق و محبت الهی و کارکرد و نقش شفقت و مهرورزی انسانی در رابطه خدا و انسان به شیوه ای تحلیلی دنبال میگردد. جستجوی دو جانبه خدا و انسان برای نزدیکی به یکدیگر و آغازگری رابطه از سوی خداوند، تقدم اراده خداوند بر خواست آدمی، اشاره به محبت متقابل خدا و انسان و خاستگاه الهی عشق و همچنین نقش و کارکرد شفقت انسانی جهت برقراری ارتباط با خداوند، اجابت دعا، بخشایش الهی و مصونیت از قهر الهی ازجمله نتایج حاصل از این پژوهش است.
This article is essentially concerned with the central place of “God”، “Man”، and “Love” in Mowlavi’s worldview. The paper starts with the Divine History of the first encountering of Man with God in order to pose the questions mostly asked in our time; then it is followed by dealing with topics such as Nature، Initiation and Innovation، the significance of Desire، Devine Love، and the crucial role of Man’s Kindness in being connected to God. The mutual attempt of The Deity and Man for proximity which is initiated by God، the priority of God’s Will، the mutual love between God and Man and the Divine origin of this love، as well as the decisive role of Man’s Kindness for making affinities with His Creator، God’s response to His servant’s prayer، Absolution، and inviolability from Divine Wrath، are among the findings of this research.
Machine summary:
رابطة خدا و انسان در ادبيات خداشناسي و عرفاني با تأکيد بر آثار مولوي دکتر ليلا پژوهنده استاديار زبان و ادبيات فارسي دانشگاه قم چکيده اين مقاله با بررسي جايگاه خدا، انسان و عشق به عنوان بنيادي ترين مفاهيم جهان نگـري مولـوي با اشاره اي به تاريخ قدسي نخستين تجربة ديدار خدا و انسان و پرسشـگري هـاي دوران تـاريخي معاصر در اين باب آغاز مي شود و موضوع هايي چون ماهيـت ، آغـازگري و ابتکـار عمـل ، جايگـاه شوق و محبت الهي و کارکرد و نقـش شـفقت و مهـرورزي انسـاني در رابطـة خـدا و انسـان بـه شيوه اي تحليلي دنبال مي گردد.
در ادبيات خداشناسي و عرفاني ، از زمان بي آغاز الست و ميثاق ازلي خدا و انسان ، مسـتي و تمناي وصف ناپذير تجربة نخستين ديدار انسان با خدا، و آرزو و اشـتياق جاودانـة انسـان براي پيوستن به عشق ازلي سخن رفته است : همه عمر برندارم سراز اين خمار مسـتي که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستي (سعدي ، ١٣٦٦: غزل ٥٢٣) در ازل پرتـــو حســـنت ز تجلـــي دم زد عشق پيدا شد و آتش بـه همـه عـالم زد (حافظ ، ١٣٦٢: غزل ١٤٨) مــــا نبــــوديم و تقاضــــامان نبــــود لطــف حــق ناگفتــه مــا مــي شــنود (مولوي ، ١٣٧٩: ١/ ٦٠١) نيکلسون اشاره مي کند که با نفوذ افکار هلنيستي در زهد اسلامي ، زهـد از حـد يـک زهد ساده و رياضت کشانه به زهدي صوفيانه تکامـل يافـت و بـه صـورت شـيوه اي بـراي تصفية روح و جان و معرفت و شناخت خداوند و محبـت و اتصـال بـه او درآمـد و بـدين ترتيب زمينة حب الهي در تصوف اسلامي در قرن دوم هجـري ظهـور کـرد و بـه تـدريج گسترش چشمگيري يافت (نيکلسون ، ١٣٧٤: ٣٤-٣٣).