خلاصة:
علم عرفان متناسب با تعریفی که از انسان و جهان دارد، حوزه سلوک معنوی انسان و میزان گستردگی آموزه های معنوی اش را معین می گرداند. در نگرش عرفانی، انسان موجودی کشیده شده از ظاهر به باطن عالم است و ابعاد گوناگون وجودش، در تناسب با دنیا، برزخ و قیامت طراحی شده است. ازاین رو، ظواهر بیرونی و شئون گوناگون زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی انسان نیز در تعامل و تناسب با عالم غیب رقم می خورد و شانی فراگیر نسبت به دنیا و آخرت پیدا می کند. ازاین رو، انسان شناسی عرفان، عارف را به حوزه سیاست می کشاند و او حق ولایت سیاسی جامعه اسلامی را به انسان کامل می سپارد.
Resting on its definition of man and the world، mysticism determines man’s spiritual and extent of his spiritual doctrines. In mysticism، man is considered a creature who is attracted from the external world to the internal world، and the different dimensions of his existence manifest themselves in conformity with world، intermediate world and the Judgment. Therefore، the external aspects and man’s different individual، social and political status develop through interaction and relationship with the Unseen، and thus achieving high status in this world and the Hereafter. Therefore، anthropology of mysticism attracts the mystic towards politics and he gives the right of political guardianship of Islamic society to the perfect man.
ملخص الجهاز:
در واقع، در این تعریف، انسانی كه در راه كمال و سلوك الی الله قرار گرفته، فرد تنها و بریده از تاریخ و جامعه نیست، بلكه همة شئون و آموزههای كمالی عرفان برای فردی طراحی و تعبیه میشود كه در میان جمع زندگی كرده و قرار است در بین جامعه و در قلمرو دولت اسلامی، مراتب سلوكی را طی نماید.
آخرین حیثیت فهم انسانشناسی مطلوب در عرفان سیاسی، توجه به شأن ولایت اجتماعی انسان كامل و مشروعیت عرفانی حاكمیت سیاسی انسانی است كه نسبت به دیگر انسانها، از بهرههای وجودی بیشتری برخوردار بوده و كمالات افزونتری در وجود خویش گردآوری كرده است.
با توجه به اینكه سلوك آدمی در این نشئات وجودی، در بستر همین جهان رقم میخورد و با عنایت به آنكه جامعه از تركیب آحاد و اتحاد قلبی (مطهری، 1387، ج15، ص770)، علمی و قانونی انسانها تشكیل میشود، هر سه سطح مذكور در آدمی، دلالتهای اجتماعی خواهد داشت و هریك از سطوح وجودی انسان و شئون و مراتب او بخشی از شئون وجودی جامعه را میسازد.
بنابراین، در نگرش عرفان سیاسی، عارف تنها به دنبال معنوی شدن خود و جامعه نیست، بلكه مقصد اعلای خود را دینی كردن مناسبات كلان اجتماعی و گشودن امكانهای جدید معنویت در پیشروی انسانها در مقیاس تاریخ میداند؛ چراكه تاریخ با گرایشهای مادی و یا باطنی انسانها گشوده و بسته میشود و به میزان توجه و التفات به هریك از ابعاد غیبی و شهودی عالم، تاریخ حیات انسانی جهت و رنگ و بوی مشخصی به خود میگیرد.
بنابراین، تعالیم عرفانی نهتنها دربارة سیاست و حوزة تحولات اجتماعی بیتفاوت نخواهد بود، بلكه همة شئون سلوك انسانی را در تناسب با سلوك اجتماعی او تنظیم میكند و ریاست ظاهری جامعه را نیز بر عهدة انسان كامل و خلیفة الهی قرار میدهد.