خلاصة:
ابنسینا معتقد است که واجبالوجود در آفرینش عالم هستی بهدنبال غرضی نیست. وی در کتاب اشارات که جزو آخرین تألیفات فلسفی او بهشمار میآید بر این مطلب پافشاری میکند که نباید در کارهای واجبالوجود هیچ حسن یا اولویتی مدنظر باشد؛ زیرا هر فاعلی که برای بهدستآوردن حسن یا اولویتی، فعلی را انجام دهد، ازنظر ذات و صفات کامل نیست، بلکه چنین موجودی ناقص بوده، به دلیل همین نقصان نمیتواند واجبالوجود باشد. ابنسینا بر آن است که ملک و شاه حقیقی هیچ نیازی در وجودش نیست، اما همگان به او محتاجاند و فعل او «جود» بهمعنای حقیقی است و در آن هیچ غرض و غایتی نیست؛ زیرا آنجایی که غرض درکار باشد، مسلما اولویتی برای فاعل آن لحاظ شده است، بهبیاندیگر، از آنجا که واجبالوجود غنی بالذات است، بر اثر غنای ذاتی او هیچچیزی نمیتواند هدف و غرض ذات حق باشد؛ زیرا داشتن غرض با غنا و بینیازی واجب در تضاد است؛ ازاینرو، حتی کارهای نیک جهان را نیز نمیتوان بهمثابة غرض برای واجبالوجود برشمرد، بلکه منشأ صدور عالم هستی عنایت الهی است؛ یعنی ظهور نظام کلی جهان آفرینش با همة جزئیات و با اوقات و نظام شایستۀ آن، در علم أزلی واجبالوجود، سبب افاضۀ این نظام با همان ترتیب و تفصیل معقول خود ازسوی ذات حضرت حق میشود، پس با اینکه واجبالوجود فاعل مختار است، فاعلیت او از نوع فاعل بالعنایة میباشد.
ملخص الجهاز:
"حال باید بررسی کرد و دید که آیا این اصل دربارة واجب متعال نیز صدق میکند یا نه؟ پاسخ این سؤال همان چیزی است که ما در این نوشتار بهتفصیل درصدد بیان آن برآمدیم؛ بهاجمال باید گفت: نسبت به فعل خدای جهان میتوان غرض را فرض و اثبات کرد و گفت هدف این جهان ناقص، جهان کامل و کاملتری است؛ ولی درخصوص ذات پاک واجبالوجود پاسخ این سؤال منفی است؛ بهبیاندیگر، اگر مراد از این سؤال که «مقصود و غرض از اصل خلقت چیست؟» این باشد که خداوند بهواسطۀ آفرینش چه نقصی را از خود رفع میکند و چه کمال یا نفعی را به خود جلب میکند، سؤالی است خطا؛ زیرا خلقت موجودات و جهان آفرینش نه میتواند برای خدا منفعتی جلب کند و نه ضرری را از او دور سازد.
با توجه دقیق به این اشکالات ابنسینا بر متکلمان، چنین استفاده میشود که ازنظر ابنسینا هدف و غرض برای «فعل» خداوند، نهتنها محذوری ندارد، بلکه گریزی از آن نیست؛ هرچند با نگاه سطحی و اولیه شاید چنین توهم شود که وی هیچگونه غرضی در افعال حقتعالی قایل نیست، اما با نگاه موشکافانه و دقیق غرض بهمعنای «ما ینتهی إلیه الفعل» را نمیتوان منکر شد، چراکه نفی آن مساوی با نفی حکمت خداوند است و حال آنکه خداوند حکیم است و صدور فعل عبث و جزاف از حکیم قبیح است، حال سؤال این است که: بعد از اینکه پذیرفتیم فعل واجب غرض دارد، آیا ذات او هم غرض دارد؟ بهبیاندیگر، آیا باید از ذات خدا بهطور مطلق نفی غرض کنیم و دربارة واجبالوجود منکر هرگونه غرض فاعلی شویم یا اینکه راهی برای اثبات غرض فاعلی مناسب با شأن واجب متعال وجود دارد؟ 1 مقصود از غرض و غایت مناسب با شأن واجبالوجود: غرض أخص از غایت است."