خلاصة:
ﻣﻌﺸﻮق در ﺷﻌﺮ ﺣﺎﻓﻆ ﺑﻪ ﺟﻬﺖ اﺑﻬﺎﻣﯽ و اﯾﻬﺎﻣﯽ ﮐﻪ در ﮐﻼم ﺧﻮاﺟﻪ دﯾﺪه ﻣﯽ ﺷﻮد ، ﭼﻮ ﻏﻨﭽﻪ دارای ﻓﺮوﺑﺴﺘﮕﯽ و دﺷﻮارﯾﻬﺎی ﻓﺮاواﻧﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ اﺑﺮ ﺑﻬﺎری ﺑﺎﯾﺪ از آن ﮔﺮه ﮔﺸﺎﯾﯽ ﮐﺮد . از دﯾﺮﺑﺎز ﻣﯿﺎن ﭘﮋوﻫﺸﮕﺮان درﺑﺎره ﻣﻌﺸﻮق و وﯾﮋﮔﯿﻬﺎی ﻣﻌﺸﻮق در ﺷﻌﺮ ﺣﺎﻓﻆ اﺧﺘﻼف رای ﻓﺮاواﻧﯽ ﺑﻮده اﺳﺖ ، ﭘﺎره ای ﻣﻌﺸﻮق را در ﮐﻼم ﺧﻮاﺟﻪ ﯾﮏ ﺳﺮ ﻣﻌﺸﻮﻗﯽ آﺳﻤﺎﻧﯽ ﻣﯽ داﻧﺴﺘﻨﺪ و ﺗﻤﺎم ﯾﺰﮔﯿﻬﺎی زﻣﯿﻨﯽ ﻣﻌﺸﻮق را در ﺷﻌﺮ ﺧﻮاﺟﻪ اﺳﺘﻌﺎره از ﻣﻌﺸﻮق ازﻟﯽ ﻣﯽ داﻧﻨﺪ. از ﺳﻮی دﯾﮕﺮ ﭘﺎره ای از ﻣﺤﻘﻘﺎن ﻣﻌﺸﻮق را در ﺷﻌﺮ ﺧﻮاﺟﻪ ﻣﻌﺸﻮق زﻣﯿﻨﯽ داﻧﺴﺘﻪ اﻧﺪ و ﺗﻌﺎﺑﯿﺮ ﻋﺎرﻓﺎﻧﻪ را در در ﺧﺼﻮص ﻣﻌﺸﻮق در ﮐﻼم او رد ﮐﺮده اﻧﺪ . دﺳﺘﻪ ﺳﻮﻣﯽ ﻧﯿﺰ در ﻣﯿﺎن ﭘﮋوﻫﺸﮕﺮان راه ﻣﯿﺎﻧﻪ را ﺑﺮﮔﺰﯾﺪه اﻧﺪ و ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻪ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﺎن ﻣﻌﺸﻮق زﻣﯿﻨﯽ و آﺳﻤﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ . آﻧﭽﻪ در اﯾﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺑﻄﻮر ﺧﺎص ﺑﻪ آن ﭘﺮداﺧﺘﻪ ﺷﺪه وﯾﮋﮔﯽ ﻇﺎﻫﺮی ﻣﻌﺸﻮق در ﻏﺰﻟﯿﺎت ﺣﺎﻓﻆ اﺳﺖ . ﯾﺎﻓﺘﻪ ﻫﺎی اﯾﻦ ﭘﮋوﻫﺶ ﻧﺸﺎن ﻣﯽ دﻫﺪ ﮐﻪ ﺧﻮاﺟﻪ در ﻼم ﺧﻮد از ﺑﺮﺧﯽ ﺑﯿﺎن وﯾﮋﮔﯽ ﻫﺎی ﻇﺎﻫﺮی ﭼﺸﻢ و ﭼﻬﺮه ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﮋﮔﺎن ، اﺑﺮو ، زﻧﺨﺪان، ﺧﻂ و ﺧﺎل ﺑﻬﺮه ﻓﺮاوان ﺑﺮده اﺳﺖ .
ملخص الجهاز:
"در شعر حافظ بارها بکار رفته است که برای نمونه می توان ابیات زیر را شاهد آورد: فریاد که از شش جهتم راه ببستند آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت (همان : ٣٩) ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب (همان : ١٤) یکی از اضافات تشبیهی در مورد خال معشوق در دیوان حافظ تعبیر «خال هندو» می باشد: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را (همان : ١٠) سواد لوح بینش راعزیز از بهر آن دارم که جان را نسخه ای باشد ز لوح خال هندویت (همان : ٣٦) در اشعار حافظ بیشترین توصیفی که درباره خال معشوق وجود دارد تشبیه آن به دانه ای است که برای به دام انداختن پرداکنده شده است : به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل لطیفه های عجب زیر دام و دانه توست (همان : ٣٤) زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من بر امید دانه ای افتاده ام در دام دوست (همان : ٣٤) ور چنین زیر خم زلف نهد دانه ی خال ای بسا مرغ خرد را که بدام اندازد (همان : ٥٦) خال سرسبز تو خوش دانۀ عیشیست ولی بر کنار چمنش وه که چه دامی داری (همان : ٢٧١) از دام زلف و دانۀ خال تو درجهان یک مرغ دل نماند نگشته شکار حسن (همان : ٢٥١) مرغ روحم که همی زد ز سر سدره صفیر عاقبت دانۀ خال تو فکندش در دام (همان : ٢٣٢) لب لب را اهل عرب شفه گویند و شعرای عجم دور حلقه لب را به حقه نسبت کرده اند چر که مفرح جان است ."