خلاصة:
مراد از تحول هرمنوتیکی مفهوم پیشینی، تحلیل بنیادها و زمینههای عبور از رویکرد ریاضی مفهوم پیشینی و پایهگذاری فهم هرمنوتیکی آن در تفکر هیدگر است. بر اساس یک خوانش تفسیری میان این دو گونه مفهوم پیشینی نزد هیدگر گونهای همپوشانی و تداخل دیده میشود. اما مقاله حاضر خلاف آن خوانش تفسیری نشان میدهد که مفهوم هرمنوتیک پیشینی بنیادهای متفاوتی دارد. در رویکرد ریاضی که میراث افلاطون برای تفکر کانتی است در اساس مفاهیم پیشینی، فاهمهای با مفاهیم بکلی ایستا قرار دارد که مفاهیم باید بر اساس صور پیشینی از آن استنتاج شود. ولی هیدگر از یک سو آنجا-بودن را بجای فاهمه تفسیر میکند تا مقولات را بر بنیادی وجودی-هرمنوتیکی استوار سازد. پس فهم پیشینی وجود موجودات، جایگزین یافتن مفاهیم پیشینی در صور مکان و زمان میشود. همچنین درک مفهوم پیشینی به معنای هرمنوتیکی، مستلزم فهم افکندگی وجود انسان در عالم یعنی هرمنوتیک واقع بودگی است. این عالم به سبب ساختمان زمانیاش ساختاری پویا دارد لذا پیشینی هم پویا است چون بنابر مفهوم کارکردی چیزها شکل میگیرد. از سوی دیگر هیدگر با تأکید بر سنت و زبان به عنوان عوامل معنا دادن این عالم، جایگاه پدیدار معنا را به حقیقت وجود انتقال میدهد و آن را پیشینی همه پیشینیها مینامد.
Main concern of this essay is explanation of transition from mathematical system apriori to hermeneutical system, to Heidegger. On the base one of exegesis there is an overlapping between tow systems as conceived by Heidegger. But writer contrary to this interpretation depicts that no overlap between them. Because on the base of mathematical apriori notion, there is a static understanding and concepts in accord static rules will have to inference from it. But on the interpretation of hermeneutic apriori, many huge changes take place. First Heidegger interprets understanding as Being-there. So apriori notion is based upon the existential-hermeneutic. Two, perception of the hermeneutic apriori is required conception of thrown being-in-world, means hermeneutical facticity. Three, the world has a dynamic structure so apriori notion too. And finally, Heidegger accentuates on the language and tradition as effects –meaning- giving and transfer meaning phenomenal to Being as apriori all aprioris.
ملخص الجهاز:
براي نمونه يادگيري استفاده از يک ابزار مثلا تفنگ استوار است بر آشنايي پيشين از اينکه تفنگ و بطور کلي يک ابزار چيست ؟ يعني قبل از اينکه چيزي به منزله ابزار در دسترس قرار گيرد چه مقدار دانش پيشيني بايد از پيش براي دازاين موجود باشد؟ اگرچه در نگاه اول اين گونه از يادگيري، دانشي کلي و نامتعين است اما تنها هنگامي حاصل ميگردد که فرد همچون سازنده ابزار تفنگ به طور دقيق و روشن با وظايف عملي Bewandtnis و کارکرد تفنگ آشنا شود.
زيرا دانش پنهان که يادگيري و پژوهش را ممکن ميسازد از اشياء بدست نميآيد بلکه به گفته افلاطون از خودش حاصل ميآيد(D٨٥ :ibid) و هيدگر همين ادعاي منون را اساس قرار ميدهد(٩١ :١٩٦٧ ,Heidegger) تا نشان دهد که روح رياضي اساس روح مدرنيته است .
اما جايگاه و ريشه اين معناي بنياديتر از هرمنوتيک را در کجا بايد پيدا کرد؟ هيدگر در پاسخ به اين پرسش ميگويد: نخست جايگاه صدق از گزاره و حکم به «وجود» انتقال مييابد و سپس بر اين «واقعيت » تمرکز مييابد که فاهمه آدمي پيوسته از طريق «زبان » language درون يک «سنت » tradition رخ ميدهد و اين دو محورهاي وضع انسان هستند که (يکيشان ساختاري است و دومي پويا است ) و پيوسته در تفکر هرمنوتيکي ملاحظاتي را آشکار ميسازند(١٢٠ :٢٠٠١ ,Heidegger).
مراد هيدگر آن است که براي نشان دادن مفهوم پيشيني بايد پايه هاي آن را بر اساس رابطه هرمنوتيکي وجود- در- عالم استوار ساخت .