خلاصة:
کاربرد نابهجای «علت» در ترجمة آیتیون و انتقال محتوای مفهومی و متافیزیکی علت فاعلی به سایر علل بهویژه علت غایی، سبب تفاسیر و فهم نادرست از این مفهوم بوده است. اگر نسبت میان علت و تبیین در نظر گرفته نشود، خلط میان معنای علت در فلسفة جدید و آیتیا رخ میدهد که ناشی ازلحاظ نکردن تفاوت «نظر به واقع» و ذهن یا تمایز مقام ثبوت و اثبات است. در این مقاله به چرایی و چگونگی احصاء علل ارسطویی و سویههای وجود شناختی و معرفتشناختی نسبت علت و تبیین از دیدگاه او پرداخته میشود. دلیل طبقهبندی چهارگانة ارسطو از علل و فهم نسبت علّی را باید بر اساس مقولة تغییر و حرکت یا نسبت میان سازنده و مصنوع جست. میتوان نقش تغییر و حرکت را بهعنوان بنیاد تحلیل طبیعی علیت بر اساس آموزههای بهخصوص فیزیک و متافیزیک نگریست بهموازات نظریة علیت ارسطو در تحلیلات ثانی بر مبنای مفاهیم حد وسط قیاس برهانی و حمل کلی ذاتی علّی. میتوان علت را نوعی تبیین یا بهاصطلاح قسمی تبیین موسوم به تبیین علّی دانست بهنحویکه تبیین و آیتیا اعمّ از علت است.
The inappropriate use of "cause" in the translation of Aition and transferring the conceptual and metaphysical content of active cause to other causes, especially the ultimate cause, has caused misinterpretations and misunderstanding of this concept. If the relationship between cause and explanation is not taken into account, there will be confusion between the meaning of cause in the new philosophy and Aitia, which is caused by not taking into account the difference between "view to fact" and the mind, or the distinction between proof and evidence. In this article, the why and how to enumerate the Aristotelian causes and the ontological and epistemological strains of the relationship between cause and explanation are discussed from his point of view. The reason for Aristotle's fourfold classification of causes and the understanding of the causal relationship should be found based on the category of change and movement or the relationship between the creator and the artifact. The role of change and movement can be considered as the foundation of the natural analysis of causality based on the teachings of physics and metaphysics, in parallel with Aristotle's theory of causality in secondary analyzes based on the concepts of the middle ground of evidential analogy and general causal innateness. It is possible to consider the cause as a type of explanation or as a part of the explanation known as the causal explanation in such a way that it is both an explanation and an explanation of the cause.
ملخص الجهاز:
ارسطو، نظريۀ علل يا نظريۀ تبيين هاي چهارگانه ؟ دانش آموختۀ دکتـري فلسـفه ، دانشـگاه شـهيد سيد اميرعلي موسويان بهشتي، تهران ، ايران چکيده کاربرد نابه جاي «علت » در ترجمۀ آيتيون و انتقال محتواي مفهومي و متافيزيکي علـت فـاعلي بـه سـاير علـل به ويژه علت غايي، سبب تفاسير و فهم نادرست از اين مفهوم بوده است .
او در کتـاب آلفـاي بـزرگ متافيزيک در دفاع از اصل مسلم علـل چهارگانـه بارهـا ايـن واقعيـت را اظهـار ميکنـد کـه موفقيت تبيين هاي اسلافش منوط به استفاده از يک يا چند علت از علل چهارگانۀ ارسـطويي به عنوان اصول است .
تفـاوت علـت در سنت فلسفي يوناني و مفهوم امروزي علت در اين اسـت کـه پاسـخ بـه چرايـي نـزد انديشـۀ فلسفي يونان ، تنها معطوف به عليت توليدي ، عليت رويدادي ، کارآيي و تأثير علي به معـاني معاصر «علت » نيست .
اگر چرايي به معناي وسيعش باشد که شامل هر آنچـه جـزو شـرايط و زمينه هاي پيدايش چيزي يا پديدة موردمطالعه اي است که درواقع آن چيز يا پديـده مـديون اين شرايط هست ، معلوم ميشود که چرا از منظـر فلسـفۀ يونـان بـه غيراز علـت فـاعلي علـل ديگري نيز مطمح نظرند.
بـه زعـم هکات مزيت اين تعبير آن است که نظريۀ تبيين برخلاف نظريۀ «علل چهارگانه » نشان ميدهـد کـدام نظريـۀ منطقي آيتيا در تحليلات ثاني به تلقي متافيزيکي در فيزيک و متافيزيک مربوط مـيشـود، بـا فـرض ايـن کـه شکافي ميان متافيزيک و منطق ارسطو وجود ندارد (١٩٧٤ ,Hocutt).