خلاصة:
ارسطو نفس را کمال اول برای جسم طبیعی دارای بالقوه میداند. بر این اساس
نفس. تنها از هویت اضافی برخوردار است و در پیوند با جسم لحاظ میگردد. او مفاهیمی
چون صورت. مایهی حیات, مایی ادراک؛ اصل خیات-و-علت را بر آن اطلاق کرده است.
اطلای این مفاهیم بر نفس با هویت اضافی آن سازگار نیست؛ از این روء نوعی تعارض در این
باره در اندیشهی ارسطو باقی است و تبیین جوهریت نفس نیز نزد او ناتمام مانده است. این
سینا افزون بر هویت اضافی, به هویت استقلالی نفس نیز روی آورده است. او نفس را ذاتا
مجرد ولی در مقام فعل, وابسته به جسم میداند و بر جوهریت آن استدلال میکند. اما تبیین
استکمال نفس و چگونگی تعلق آن به جسم بر پایهی تعالیم سینوی ممکن نیست. صدرا با
قول به حرکت جوهری و با پذیرش جسمانیت نفس در بدو پیدایش کاستی های سخنان ابن سینا را جبران نموده است
ملخص الجهاز:
1/1 نفس یا کمال نخستین به نظر ارسطو یکی از اجناس وجود، جوهر است که در سه معنای مختلف بهترتیب بر ماده، صورت و مرکب حاصل از این دو اطلا میگردد.
وی در ادامه میگوید که منظور از کمال در این تعریف، کمال اول است و سرانجام تعبیر کامل پیرامون حقیقت نفس را این گونه سامان میدهد: کمال اول برایجسم طبیعی که دارای حیات بالقوه است، یعنی برای جسم آلی (همان، 30).
"(رسالهی حدود، فقرهی 25) نصیرالدین طوسی (597 ـ 672 ) در شرح سخنان ابن سینا در بارهی نفسارضی و سماوی، عبارت کمال اول جسم طبیعی را بین نبات، حیوان، انسان وفلک مشترک میداند که با انضمام عبارت ذی حیاة بالقوه به آن، نفس ارضی(نباتی، حیوانی و انسانی) و با انضمام عبارت ذی ادراک و حرکة تتبعان تعقلا کلیاحاصلا بالفعل به آن، نفس فلکی تعریف میشود.
ابن سینا سبب ترجیح کمال بر قوه را نیز بیان میکند و میگوید اگر بگوییمنفس کمال است، بهتر است از این که آن را قوه بخوانیم؛ زیرا پارهای امور صادره ازنفس از باب حرکت و دستهای از باب ادراک و احساس است و مبدئیت نفس برایاین دو دسته، به یک معنا نیست (النفس...
ابن سینا با توجه به این دو اشکال و برای این که خود از این بابت در امانباشد، نفس را از دو جهت نگریسته است: نخست آن را در پیوند با بدن و کمال آن لحاظ میکند و در این رویکرد نیز همان گونهکه گذشت سخنان و تعابیر ارسطو را با تفصیل و تحقیق جامعتر مستدلساخته و بر اتقان آن افزوده است.