خلاصة:
نویسنده با اذعان به این نکته که خرافات نشات گرفته از جهل و بسته بودن مدار فکر انسانی است و طبیعتا با نوعی جمود و تحجر عجین گردیده است، به رازکاوی پدیده ی خرافه می پردازد. وی به این نتیجه رسیده است که خرافه پیامدهای بسیار نامطلوبی در جهت تضعیف و حتی نابودی عقاید راستین دینی به جا می گذارد که از اهم آنها التقاط معارف و اعتقادات ناب دینی با یاوه ها و باورداشت های بی اساس است.سپس به راز کراهت و گاهی حرمت خرافه گرایی از نظر دین مبین اسلام با رویکرد به مبانی محکم عقلی و نقلی می پردازد، لیکن به نظر وی این سوال همواره وجود دارد که چرا با این حال عوام نسبت به آن رویگردان نمی باشند و دلیل آن را جهل مضاعف شان نسبت به خرافی بودن باورهای خود می داند.وی پس از بحثی پیرامون جمود فکری به عنوان بستر مناسب خرافات در پیروی از رسوم، افکار و عقاید غیرمنطقی، و کاوشی در ارتباط با خیزش گاه التقاط در خرافه، عامل اصلی روی کرد به آن را عارضه ی ناپسند خردگریزی دانسته و بر این اساس رویگردان بودن آنان را از عقلانیت و آگاهی بر مبنای منطق و دلیل خردپسند طبیعی می شمارد. اما به همین دلیل که آنان در عمق جهل و ناآگاهی قرار دارند و در پذیرش هر نوع اعتقادی معذورند، وظیفه ی رهبران راستین دینی و علما و حتی آگاهان مردم را کمک به آنان در جهت روشن نمودن ذهن تاریک و خرافه گرای آنها می داند و سخن را پس از چند راهبرد کوتاه در زمینه ی یادشده با نتیجه گیری از بحث به پایان می برد.
ملخص الجهاز:
"موضوع خرافه به صورت قالبی در ذهن راسخمیشود و شخص برمبنای احترام به سنت قومی یا تقدیس نیاکان و یا به تابعحس همشکلی اجتماعی بدان اعتقاد صرف میورزد و نسبت به آن جزمیت به خرج میدهد و این همان جمود فکری است.
با این رویکرد شخص خرافهگرا ازنوعی قوممداری پیروی میکند بدون آنکه در مورد آنچه بدان اعتقاد میورزدعقلانیت را دخالت دهد؛احترام به آنچه یاد شده به قدری در ذهن او به آنموضوع تقدس میدهد که وی را از هرچه دلیل و علت منطقی و عقلانی استبینیاز مینماید و لذا استدلال او برای پذیرش و عمل به یک اعتقاد،تنها وجودآن در ذهن جامعهای است که وی سخت بدان احترام گذاشته است.
پاسخ ایناست که تنها مرجع دارای تقدس دین است؛در صورتی که ایمان دینی در مردمقوی باشد،اما این هم شاید هنوز اول راه باشد،زیرا چه بسا آموزههای خود دیننیز به انواع خرافات فرهنگ بومی آلوده شده باشد،لذا کار خرافه پیرایی ازجامعهی عوامی بسیار سخت خواهد بود؛به ویژه آنگاه که به میزان تصلب وتحجر عقیدتی آنان نسبت به معتقدات موروثیشان آگاه گردیم.
اما چگونگی آلوده شدن فرهنگ ملی و دینی به خرافات تابع سازوکارهاییاست که به سه صورت امکانپذیر است: 1)دستبرد زدن به اصول و مبانی ارزشها به وسیلهی دانشمندان فریبخورده،به گونهای که تحریف در اساس آنها واقع شده باشد؛ 2)انتقال غیر ارادی مفاهیم فرهنگی اقوام دیگر که با آنان مرتبط هستند وطبیعتا چنین امری اجتنابناپذیر و در حیطهی تعاملات فرهنگی است."