خلاصة:
این مقاله، رابطه بین دین به مثابه متغیر مستقل و روابط بین الملل به مثابه متغیر وابسته در هر دو عرصه نظری و عملی را بررسی می کند. در این چارچوب، دین گرایی نوین در روابط بین الملل نقش متغیر واسطه را بازی می کند. جریان های دین گرایی از جنبه عملی، غالبا وضع موجود در روابط بین الملل را یک نظم نامطلوب می دانند و درصدد تغییر آن هستند. با وجود اینکه نوک پیکان انتقادات دین گرایی به سمت واقعیت های عملی روابط بین الملل است، تئوری روابط بین الملل نیز به تبع آن تحت تاثیر قرار گرفته است. دین گرایی از جنبه نظری، تئوری روابط بین الملل را که تحت تسلط مکاتب مدرن جریان اصلی ـ در راس آنها نورئالیسم و نولیبرالیسم ـ قرار دارد، به چالش می کشد و خواهان ورود هستی شناسی و معرفت شناسی دینی به مطالعه روابط بین الملل است.
This article studies the relation between religion as an independent variable and international relations as dependent variable in both theoretic and practical arenas. In this framework، new wave of tendency toward religion plays the role of dependent variable in international relations. Waves of tendency toward religion from practical viewpoint consider the current state in international relation as an unacceptable order and intend to change it. Although the criticisms of tendency toward religion aim at practical realities in international relations but international relations theory is influenced as a result. From theoretical viewpoint، tendency toward religion has questioned international relations theory which is under the dominance of modern schools - neo realism and neo liberalism- demands the introduction of religious epistemology and ontology into the study of international relations.
ملخص الجهاز:
سکولاریسم در واقعیت روابط بینالملل مدرن اصل آزادی دین و عقیده، از نخستین اصولی است که به عنوان یکی از مصادیق حقوق بشر، در نهادهای بینالمللی مختلف و همچنین در قوانین اساسی بسیاری از کشورهای جهان مدرن پذیرفته شده است.
سکولاریزاسیون با تضعیف دین و نهادهای دینی، گروههای دینی را با نوعی نگرانی از بحران هویت مواجه میسازد و همین ترس و نگرانی، محرک واکنشهایی است که بعضا شکل خشونتبار به خود میگیرد؛ ب) از آنجا که در بسیاری از مناطق جهان سوم، تلاشهای مربوط به مدرنیزاسیون با شکست مواجه شدهاند، برخی گروههای منتقد دینگرا با این استدلال که ایدئولوژیهای سکولار غربی با شرایط جامعه آنها ناهمخوان بوده، مدرنیزاسیون به سبک غربی را به چالش کشیده و از مشروعیت ارزشهای دینی دفاع کردهاند.
غلبه ماتریالیسم و پوزیتیویسم در این دو مکتب، از نشانههای مهم سکولاریسم در جریان اصلی و مسلط تئوری روابط بینالملل است که باعث شده این جریان از اهمیت دین و کنشگران دینی غفلت کند، یا در فهم و تبیین نقش و اهداف دینگرایی در روابط بینالملل دچار مشکل شود.
علاوه بر پتانسیلهای درونی ادیان که نگاه پیروان خود به اطراف را تحت تأثیر قرار داده است و میتوانند محرک انتقاد از وضع موجود شوند، برخی عوامل و شرایط مقطعی، در خیزش دینگرایی نقش بنیادین داشتهاند.
در رأس عوامل مقطعی، جهانی شدن ـ در ابعاد مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ـ قرار دارد که ضمن تشدید نگرانی دینگرایان در مورد آینده سنتها و ارزشهای دینی، امکانات و فرصتهای کمنظیری برای توسعه فعالیت آنها فراهم آورده است.