Abstract:
خداشناسی ارسطو بر طبیعیات او استوار است. ارسطو، در امتداد فیلسوفان طبیعی قبل از سقراط، در درجه نخست درصدد تبیین چگونگی پیدایش و دگرگونی موجودات طبیعی بوده است. روش او نیز متناسب با این حوزه مطالعاتی، روشی تجربی و مبتنی بر مشاهده و حس است. او، بر پایه مفاهیمی چون اوسیا، ماده، صورت، قوه، فعل و کمال، به تبیین حرکت پرداخته و سرانجام، وجود یک محرک غیر متحرک نخستین را اجتناب ناپذیر دانسته و عنوان خدا را نیز بر آن اطلاق کرده است. کاستی-ها و ابهاماتی که در این مفاهیم وجود دارد، اقتضای خاستگاه طبیعی این مفاهیم، و تمرکز ذهن ارسطو بر گشودن مسائل مربوط به حوزه طبیعت سبب شده است که او نتواند مفهوم روشن و قابل دفاعی از خدا ارائه دهد.
Machine summary:
"com مقدمه ارسطو، بر پایة مفهوم شناسی و ساختار ویژهای که برای وجود و موجودات ترسیم کرده، به اثبات «محرک نامتحرک» پرداخته و آن را «خدا» خوانده است؛ 1 اما این مفهوم، تنها در تبیین حرکت و دگرگونی دنیای طبیعت و افلاک نقشآفرین است و نمیتوان آن را آفریدگار خواند.
او، هنگام بحث دربارة این مفهوم راهبردی، احتمال وجود جواهر نامحسوس را در قالب پرسشی مطرح کرده و گفته است: «اکنون باید در این باره بررسی کنیم که در میان این گفتهها، کدام درست است و کدام غلط؛ و چه چیزهایی اوسیا هستند؛ و آیا اوسیاهای دیگری غیر از اوسیاهای محسوس نیز هست یا نیست، و اینها چگونه هستند؟ و آیا اوسیای جدا وجود دارد، و چرا و چگونه هست؟ یا اینکه هیچ اوسیایی غیر از اوسیاهای محسوس وجود ندارد؟ قبل از هر چیز، باید در طرحگونهای معین کنیم که: اوسیا چیست؟» (Aristotle, 1991, 1028b, p.
» (Aristotle, 1991, 640b) از نظر ارسطو، صورت چیزی دانسته میشود که بیشتر متعلق اندیشه است تا حس؛ و از این رو، بر طبیعت درونی شیء، که در تعریف بیان میشود، یعنی بر طرح ساختار آن دلالت میکند (Ross, 2005, p.
بر این اساس، همان گونه که در بنیاد نظام فکری او، چگونگی پیوند بین زوج مفهومی ماده و صورت در ابهام است، در رأس این نظام نیز چگونگی ارتباط فعلیت محض، محرک نامتحرک یا خدا با عالم تبیین نشده است."