Abstract:
پژوهش حاضر با استفاده از روش توصیفی تحلیلی، سیاست خارجی رژیم صهیونیستی در قبال جنبشهای بیداری اسلامی را مورد بررسی قرار داده است. سیاست خارجی کشورهای منطقه با توجه به وسعت، سرعت و شدت این تحولات با تغییرات ماهوی، بنیادی، شکلی و تاکتیکی همراه بوده است. رژیم صهیونیستی نیز با آغاز این تحولات تغییراتی را در سیاست خارجی خود اعمال کرده است. این پژوهش به دنبال آن است تا روشن سازد که آیا اولا تغییرات امنیتی و سیاست خارجی تل آویو دارای ماهیتی بنیادین بوده یا رویکردی صرفا تاکتیکی داشته است، ثانیا تحولات بیداری اسلامی کدام ابعاد از سطوح تصمیمگیری سیاست خارجی تل آویو را تقویت و کدام ابعاد را تضعیف کرده است. نوشتار حاضر بنیان پژوهشی خود را به منظور بررسی سیاست خارجی و امنیتی رژیم صهیونیستی، سطوح پنجگانه تصمیمگیری «جیمز روزنا» قرار داده و تلاش کرده سیاست خارجی تل آویو، از آغاز بیداری اسلامی (نوامبر 2010) تا پایان دولت سی و سوم این رژیم (آوریل 2015) را مورد بررسی قرار دهد.
Adopting descriptive analysis, this research has studied Zionist regime's foreign policy regarding Islamic awakening uprisings. Foreign policy of regional countries have been with changes in nature, foundation, forms and tactics corresponding with span, speed and intensity of these developments.. Zionist regime has made some changes in its foreign policy from the outset of these developments. This research tries to first explain whether changes in Tel Aviv's security and foreign policy have been fundamental or with a merely tactical approach, second, what aspects of decision making levels of Tel Aviv's foreign policy have been strengthened and what aspects have been weakened by developments of Islamic awakening. Current article has chosen "James Rosenaus" fivelevel decision-making model and has tried to investigate Tel Aviv's foreign policy from the outset of Islamic awakening (November 2010) up to the end of this regime's thirty third government (April 2015).
Machine summary:
اگرچه تحولات بیداری اسلامی، خیزشهای متعدد سیاسی ـ اجتماعی، درگیریها و جنگ داخلی، شورشهای منطقهای، بحرانها و تغییرات حکومتی عمدتا معطوف به کشورهای عربی بوده است اما قدرتهای منطقهای و سیاست خارجی کشورهای غیر عرب خاورمیانه یعنی ایران، ترکیه و رژیم صهیونیستی را نیز تحتالشعاع خود قرار داده است.
فرضیه پژوهش پیش رو آن است که تحولات بیداری اسلامی اگر چه ابتدائا و از اوایل 2011 تا اوایل 2014 چالشهایی را متوجه سیاست خارجی و امنیت ملی اسرائیل کرد و موجب شد تلآویو ضمن آمادگی کامل نظامی، در ظاهر سیاست «صبر و انتظار» و در عمل تلاش برای جلوگیری از رشد، نفوذ و قدرتگیری جریان مقاومت ضد اسرائیلی، نزدیکی به آمریکا و کشورهای محافظهکار عربی را سرلوحه سیاست خارجی خود قرار دهد، اما با فروکاسته شدن از شدت تحولات کشورهای حوزه شمال آفریقا، تمرکز حوادث در سوریه و عراق و گسترده شدن حوزه فعالیت داعش به عراق در اوایل 2014، اسرائیل از سیاست صبر و انتظار خارج شده و رویکرد تهاجمیتر و مستقلتری را برگزیده است.
اگرچه به اعتقاد جیمز روزنا که برای به دست آوردن وزن هر یک از متغیرهای پنجگانه خود در ترسیم سیاست خارجی، کشورها را به باز و بسته بودن، توسعه یافته و توسعه نیافته بودن و بزرگ و کوچکی تقسیم میکند، در حکومتی مثل رژیم صهیونیستی (توسعه یافته، باز و کوچک) منابع اجتماعی باید در مقام سوم قرار بگیرد (Rosenau, 1966: 42-45) اما تناقضات و شکافهای ذکر شده باعث میشود که نتوان تقسیمبندی روزنا را (حداقل در مورد اسرائیل) پذیرفت و یا اینکه باید رژیمهای غیر طبیعی مثل اسرائیل را به عنوان استثنا قلمداد کرد.