Abstract:
مرزهای سیاسی مهمترین عامل تفکیک یک واحد متشکّل سیاسی، از واحدهای دیگر است. خطوط مرزی، ضمن تعیین حدود قلمرو حکومت، تعیینکننده حدود اختیارات دولت آن حکومت نیز هستند. خطوط مرزی، خطوطی اعتباری و قراردادی هستند که بهمنظور تحدید حدود یک واحد سیاسی بر روی زمین مشخص میشوند. چنانچه منظور از واحد سیاسی، حکومت باشد، خطوطی که سرزمین یک حکومت را از حکومت همسایه جدا میکند، به مرزهای بینالمللی معروفاند. همچنین، مرزهای بینالمللی در شکلدهی مناسبات سیاسی و اقتصادی میان حکومتها، نقش برجستهای دارند. همواره ادعاها و کشمکشهای مرزی عامل مهم ایجاد تیرگی روابط سیاسی میان برخی کشورها بوده است. این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی در پاسخ به این پرسش است که اساسا مسئله مرز و سرزمین از چه دیدگاهها و رویکردهایی قابلبحث و بررسی است؟ مرزهای بینالمللی در شکلدهی مناسبات سیاسی و اقتصادی میان حکومتها، نقش برجستهای دارند. مرزها کنش متقابل مرزنشینان را به شدّت تحت تاثیر قرار میدهند. شکوفایی و زوال شهرها و حوزه نفوذ آنها در مجاورت مرز، بستگی به این دارد که خط مرزی نقشهای جدیدی برای آنها پدید آورد یا برعکس، حوزه طبیعی آنها را بر هم زند. در سدههای اخیر، نقشه سیاسی جهان دائما تغییریافته که علت اصلی آن اکتشافات جغرافیایی، جنگها، تجزیه امپراطوریها، و جداسازی و جداییطلبی بوده است.
Machine summary:
اين مقاله با روش توصيفي-تحليلي در پاسخ بـه ايـن پرسش است که اساسا مسئله مرز و سرزمين از چه ديدگاه ها و رويکردهـايي قابـل بحـث و بررسـي است ؟ مرزهاي بين المللي در شـکل دهـي مناسـبات سياسـي و اقتصـادي ميـان حکومـت هـا، نقـش برجسته اي دارند.
com@shirzadi٢٠٢٠ مقدمه خطوط مرزي، ضمن تعيين حدود قلمرو حکومت ، تعيين کننده حـدود اختيـارات دولـت آن حکومت نيز هستند؛ مثلا هـيچ دولتـي حـق نـدارد از مردمـي کـه در خـارج از خـط مـرزي تثبيت شده آن دولت ، زندگي ميکنند، ماليات بگيرد يـا از آن هـا بخواهـد بـه خـدمت نظـام درآيند، يا در خاک کشور همسايه ، بدون اجازه به اجراي عمليات نظامي بپردازند.
از ديد واقع گرايي نـوين ، دولـت هـا بازيگران اصلي در سياست بـين الملـل هسـتند، محـيط يـا نظـام دولتـي کـه دولـت هـا در آن زندگي ميکنند، اساسا مبتني بر هرج ومرج است ، تعارض در اين نظـام را در بهتـرين حالـت ميتوان در جهت کاهش احتمال جنگ مشاهده کرد اما جنگ را نميتوان منسـوخ نمـود و راه حل نهايي براي جنگ وجود ندارد، توسل به منافع مشترک بشر و حکومت جهاني، پوچ است ، مديريت نظام بين الملل بايد مبتني بر منـافع ملـي دولـت هـا باشـد و بهتـرين راه حفـظ صـلح ، برقـراري موازنـه قـدرت اسـت (١١٠ :١٩٩٠,J.
واقع گرايان بـه قـدرت هـاي بـزرگ در سياسـت جهـان توجه دارند زيرا معتقدند روابط قدرت هاي بزرگ ، شکل دهنـده روابـط بـين الملـل اسـت و اثرات فراواني بر سياست خارجي بسياري از دولت ها مـيگـذارد.