Abstract:
نیاز به استنتاج در نقد سوم ناشی از ادعای اعتبار کلی و ضروری حکمی است که ابژکتیو نیست، بلکه سوبژکتیو و شخصی است. کانت در بخش استنتاج نقد قوه حکم در صدد پاسخگویی به این مساله است که چگونه یک حکم شخصی میتواند ضرورتاً برای همگان معتبر باشد؟ به عبارت دیگر حکم زیباشناسی که اساسا سوبژکتیو است چگونه میتواند همانند احکام عینی ادعای اعتبار کلیت داشته باشد؟ عدهای از مفسران کانتی با اعتقاد به عدم رضایت بخشی مباحث کانت در مورد استنتاج در بندهای رسمی بر آن شدهاند تا با پیوند دادن زیبایی با اخلاق مبنایی عینی و قابل سنجش برای حکم زیباشناختی فراهم سازند و از این طریق ادعای کلیت احکام زیباشناختی را تبیین نمایند. این مقاله ابتدا بر آن است تا ضمن بیان مباحث اصلی کانت در مورد استنتاج به بررسی قرائتهای مختلف تفسیر اخلاقی (از استنتاج) و نقد آن بپردازد. به نظر میرسد که اعتقاد به دیدگاه اخلاقی در بحث از استنتاج با نقض خودآیینی حکم و در نتیجه مشروط نمودن احکام ذوقی همراه خواهد بود.
Kant needs to deduction in order to provide for universal and necessary validity of aesthetic judgment in the critique of judgment. In the deduction sections, He wants a reply to this question: how can a singular judgment be universally valid for everyone? In other words, how can the aesthetic judgment which basically is subjective, claim universal validity? Some of the Kant's commentators believe that Kant's deduction which expresses in the formal sections is unsuccessful and then they by the connecting of the beauty with morality want to provide an objective base for the aesthetic judgment. They aimed to explain the universal validity of the judgments. This essay first express deduction, then crisis the moral interpretation of Kant's deduction. It seems that believe in a moral point of view in the deduction's topic neglect the autonomy of aesthetic judgments and arises hetoronoum judgments.
Machine summary:
کانت در اين بند از «روش استنتاج احکام ذوقي» سخن به ميان ميآورد و با يادآوري استنتاج در دو نقد اول اعلام ميکند که در اين جا نياز نيست هم چون نقد اول به نحو پيشين اعتبار حکمي را که معرف چيستي چيزي است توجيه نموده و يا هم چون نقد دوم اعتبار حکمي را که مقرر ميکند من براي تحقق آن بايد عملي را انجام دهم موجه سازيم ، بلکه فقط لازم است براي قوة حکم به طور کلي، اعتبار کلي حکمي شخصي را که بيان کنندة غايت مندي سوبژکتيو تصور تجربي از صورت يک ابژه است ،اثبات کنيم .
ظاهرا برجسته ترين معضل کانت در استنتاج احکام ذوقي آن است که تنها با ابتناء به معياري سوبژکتيو و در غياب يک معيار ابژکتيو نميتوان در مورد زيبايي برخي آثار صحبت نمود؛ زيرا با فرض اين که همۀ انسان ها تصور مشترکي از عالم دارند و با از پيش فرض گرفتن حس مشترک، هنوز کاملا حق داريم بپرسيم که وقتي سازوکار معرفتي در تأمل استتيکي از کار ميافتد، چرا بايد انتظار داشت يا طلب کرد که ديگران هم حالتي مشابه به حالت ما را تجربه کنند و از آن لذت ببرند؟ به عبارت ديگر کانت براي آن که استنتاج خود را کامل کند بايد درصدد تصريح اين حقيقت باشد که هماهنگي آزاد قواي شناختي در انسان ، نوعي هماهنگي خاص و منحصربه فرد است که تنها به وسيلۀ يک رابطۀ دروني خاص ممکن ميشود.