Abstract:
نقد ادبی یکی از بحثانگیزترین مفاهیم در مطالعات مربوط به ادبیات در کشورمان بوده است. گروهی آن را مفهومی یکسره غربی و در نتیجه کاملاً وارداتی دانستهاند و گروهی دیگر سابقۀ آن را تا ایران پیش از اسلام به عقب بردهاند. در این مقاله، با ایجاد تمایز میان اصطلاح بلاغت بهمثابۀ امر پیشامدرن و نقد ادبی بهمنزله مفهومی مدرن، سیر تحولات نقد ادبی در ایران از سالهای انقلاب مشروطه تا اوایل دهۀ 90 خورشیدی بررسی شده است. این تحولات در قالب چهار دوره: از آغاز تا 1320، 1320 تا 1357، از انقلاب تا اواخر دهۀ 70، و از اواخر دهۀ 70 تا اوایل دهۀ 90 بررسی شده است. نتایج نشان میدهد که با وجود غلبۀ گفتمان نقد ادبی در مطالعات مربوط به ادبیات در چند دهۀ اخیر و بهرغم نمونههای موفق، کاربست این مفهوم در خوانش متون برای رسیدن به موفقیتهای بیشتر هنوز راهی طولانی در پیش دارد. در این میان، برآمدن و رواج مطالعات میانرشتهای و مسئلهمحور در خوانش متون در فضای جهانی دانشگاهی بر پیچیدگی وضعیت افزوده است.
Literary criticism has been one of the most controversial issues in the study of literature in Iran. Some have considered it an entirely Western area of study and therefore imported to the country, while others have traced its history back to pre-Islamic Iran. By distinguishing between the two terms of rhetoric as a premodern subject and literary criticism as a modern area, this paper examines the evolution of literary criticism in Iran from the years of the Constitutional Revolution to the early 2010s. These developments have been studied in four historical periods: from the beginning to 1941, from 1942 to 1978, from the Islamic Revolution to the late 1990s, and from the late 1990s to the early 2010s. The results show that despite the dominance of the discourse of literary criticism in literary studies and its successful examples in the recent decades, the application of this area to reading texts still has a long way to achieve greater success. Meanwhile, the emergence and the prevalence of interdisciplinary and problem-oriented studies in reading texts in the global academic environment have added to the complexity of the situation.
Machine summary:
به رغم کتاب هاي متعددي که در دو دهۀ اخير در تأييد وجود نقد ادبي در ايران پيشامدرن نوشته شده و تأثيراتي که بلاغت سنتي در آفرينش متون ادبي و مطالعات ادبي در دوران پيشامشروطه داشته است ، اگر نقد ادبي را مفهومي مدرن در نظر بگيريم ، نقطۀ آغاز بررسي اين مفهوم در ايران نيز به آغاز توجه به گفتمان مشروطه خواهي و تحولات منتهي به آن ميرسد.
پس از مشروطيت ، و در سال هاي پاياني سدة سيزدهم خورشيدي، تحت تأثير تجددطلبي حاکم بر فضاي فرهنگي آن دوران ، در قالب جدال کهنه و نو يا سنتي و مدرن ، ميان دو نشريۀ دانشکده و تجدد بحث هايي درگرفت و در اين ميان ، مطالب تقي رفعت ، که در تجدد منتشر ميشد، از جهت مواردي از قبيل به پرسش کشيدن اقتدارطلبي ادبي و توجه به تجدد ادبي در سه حيطۀ شکل ، زبان ، و اسلوب ، در تاريخ نقد ادبي در ايران بسيار حائز اهميت است (نفيسي، ١٣٧٢: ١٧٣-١٧٤؛ آرين پور، ١٣٧٢: ٤٣٦ تا ٤٥٢).
در اين تحليل ها، برحسب مورد، از مباحث گوناگون مربوط به نقد ادبي، از عناصر داستان گرفته تا نظريه هاي ادبي متأخري مانند رويکردهاي پسامدرنيستي، استفاده شده است ؛ در کتاب روايت نابودي ناب : تحليل بورديويي بوف کور (١٣٩٠) نوشتۀ شهرام پرستش ، پس از توضيحاتي مفصل دربارة بنيان هاي نظريۀ ميدان هاي اجتماعي، نحوة تکوين ميدان ادبي در ايران از سال هاي مشروطه تا زمان انتشار بوف کور (١٣١٥) بررسي ميشود.
Farhadpūr, Morād (2008) "Gereftārīye Mā Adame Bolūqe Tārikhiye Māst" ("Our plight is our historical immaturity"), in Tondro Sāleh's Neqāb-e Naqd: Chīstī-ye Naqd-e Adabī dar Iran (The Mask of Criticism: What is Literary Criticism in Iran?), Tehran: Cheshmeh Publishers.