Abstract:
طی چند دهة اخیر، «عفاف و حجاب» همواره یکی از مسائل بحثبرانگیز در محافل اسلامی بوده است. دراینمیان جریانهای نواندیش دیدگاههای متفاوتی نسبت به اندیشهوران پیشین داشته و نظرهای جدیدی دربارة چیستی و حدود حجاب ارائه کردهاند. نمونة بارز این جریانهای نواندیش، جریان موسوم به فمینیسم اسلامی است. اندیشهوران منسوب به این جریان با میزان حجاب کنونی مخالفاند و تفسیری متفاوت از چیستی حجاب دارند. در مقالة پیشرو به روش توصیفی - تحلیلی، دیدگاههای اسما بارلاس، یکی از نواندیشان برجستة فمینیسم اسلامی دربارة حجاب، با مراجعه به آثار وی استخراج و سپس با بهرهگیری از منابع اصیل اسلامی تحلیل و ارزیابی شده است. بارلاس معتقد است دیدگاههای غلط دربارة حجاب در فهم نادرست از آیات قرآن ریشه دارد. وی با انکار جهانشمولی آیة جلباب، آن را مختص عصر نزول میداند و در مقابل، با تفسیر خاص آیة 31 سورة نور، این حجاب را همراه با شرایطی لازمالاجرا میداند. سپس در ارزیابی نظرهای بارلاس، ضمن تأیید دیدگاههای درست نویسنده، به نقص نظریة دوحرکتی، تاریخمند دانستن حکم جلباب با دلایل غیرمستحکم، تفسیر نادرست آیة جلباب در تحقیر جایگاه انسانی کنیزان و معنای حداقلی و نادرست جلباب و خمار به حد پوشش سینه و گریبان اشاره میشود.
During the recent decades, the issue of hijab has been constantly one of the controversial issues in Islamic circles. Meanwhile, the trends of new thinking have been of different views compared with the previous thinkers and they presented new theories towards the quiddity and limits of hijab. The salient sample of these new thinking trends is the trend famous for Islamic feminism. The thinkers related to this trend are in disagreement with the amount of present hijab and they are of different interpretations about the quiddity of hijab. In the present article, it has been investigated via the descriptive-analytical method, the views of Asma Barlas, one of the outstanding new thinkers of Islamic feminism about hijab by referring to his works as well as the Islamic reliable sources. Barlas believes that the false views related to hijab are due to the false understanding of verses of Holy Quran. He ignores the universality of Jilbab verse and relates it to the age of revelation. Through the special interpretation of the 31st verse of Noor Chapter, he deems this hijab to be obligatory together with some conditions. After studying Barlas’ theories and emphasizing on the true viewpoints of the author, it is pointed to the violation of two- movement theory and the consideration of Jilbab decree as a historic issue with weak reasons, the false interpretation of Jilbab verse in underestimation of humane position of servants, the least and false meaning of Jilbab and Khimar as well as the amount of covering chest and neck.
Machine summary:
بنـابراين شـيوة بيـان آيـات قرآن دربارة آشکار شدن بدن انسان (زن يا مرد) در محيط هاي عمـومي و خصوصـي مبتنـي بر اين ديدگاه نبوده کـه خـود بـدن ، فاسـد و فسـادانگيز باشـد (به تصویر صفحه رجوع شود) بـه همين دليل است که از نظر بـارلاس ، بـه جـاي محـدود کـردن زن بـه پوشـش هـايي هماننـد جلباب ، در جوامع امروزي قوانيني وضع شده تا شهوت مردان کنترل شـود و از ايـن طريـق ، مسئلۀ مذکور در آيۀ ٥٩ سورة احزاب که همان مردان جاهلي جوامع کهن و برده دار بودند، به طور ريشه اي سامان داده شود.
اين واژگـون سـازي فهـم آيـات قـرآن نشان ميدهد اين مفسران نه تنها در برابر پذيرش نگرش تفکر جاهليت مبني بر خطر و فسـاد جنس زن تسليم شده اند؛ بلکه ديدگاه جاهلي دربارة ميل جنسي بيحدوحصر مـردان را نيـز پذيرفته اند که تنها يک راه براي کنترل اين تمايل شديد مردان وجود داشته و آن هـم محـو کردن زنان از انظار عمومي است ؛ حال آنکه اين تفکر مفسران سنتي که برگرفته از فرهنـگ جاهليت است ، به هيچ وجه مورد تأييد قرآن نيست (به تصویر صفحه رجوع شود) با توجه به مطالب پيش گفته ، بارلاس معتقد است هرکس که حجاب را مشخصـۀ جامعـۀ اسلامي قلمداد کند، ارتباط بين «جلباب » و جامعۀ جاهلي را که در دستۀ اول آيات حجـاب آمده ، درک نکرده ؛ همچنين به الگوي عفت جنسـي قرآنـي بـراي زن و مـرد در دسـتۀ دوم آيات توجه نکرده است ؛ ازاين رو مردان مسلماني که به خود اجازه ميدهند و حق خود مـي دانند که به زنان غيرمحجبه (هرچند ملبس بـه پوشـش نجيبانـه ) در جامعـۀ اسـلامي حملـه ور شوند، درواقع با قواعد جاهلي زندگي ميکنند، نه بر اساس قواعد اصـيل و اخلاقـي قرآنـي که عفت و محدوديت را براي هردو جنس زن و مرد تجويز مينمايد (به تصویر صفحه رجوع شود) البته بارلاس تأکيد ميکند که از نگاه او بيحجاب شدن زنان باعث آزادي آنان نيسـت ؛ بلکه ريشۀ اصلي انتقاد وي به حجاب دو مورد ذيل است : نگراني از «بد جلـوه دادن اسـلام » و «فهم نادرست از قرآن »؛ بدين ترتيب که اولا مسلمانان سنتي شـکل ، هـدف و نيـت آيـات قرآني دربارة حجاب در قاعده سازي يک لبـاس خـاص را بـه درسـتي فهـم نکـرده انـد.