Abstract:
دعاکردن و راز و نیاز با معبود از جمله آموزههای مؤکد دینی و عرفانی است. از طرف دیگر یکی از مراتب و مقامات عرفانی مقام رضا است، یعنی سالک باید رضایت کامل به قضا و قدر الهی داشته و همواره راضی به رضای حق باشد.. پرسش اینجاست که آیا منافاتی بین دعاکردن و مقام رضا وجود ندارد ؟آیا دعاکردن، اعتراض به قضا و قدر الهی محسوب نمی شود؟ در این تحقیق مطالبی دالّ بر ضرورت دعا و نیایش از قرآن کریم و احادیث معصومین(ع(و سخنان اولیاء الله ذکر شدهاست و بیان شده که دعا، مغز عبادت است ،دعا سلاحِ مؤمن است و اینکه ترک دعا، معصیت است و عاجزترین مردم کسانی هستند که توفیق دعاکردن ندارند. همچنین از عرفای بزرگ اسلامی مطالبی در بابِ رضا بیان شده که سالک باید بر آنچه از دستش رفت غمناک نبوده و بر آنچه که بدست میآورد، خوشحال نشود و باید راضی به قضای حق باشد و یقین داشتهباشد که خداوند بهترین مقّدرات را برای او در نظر گرفتهاست و همۀ امور براساس حکمتِ الهی است، لذا بر حکم و قضای الهی اعتراضی نکند و شاکر باشد. از تحلیل این دو امر بهظاهر متقابل بر مبنای قرآن و عرفان این نتیجه حاصل شده که سالک می تواند در همان حالیکه باید به قضای الهی راضی است، دست به دعا بردارد . اودعاکردن را امر الهی ،وسیله سخن گفتن با خداوند و وظیفه خود میداند و از طرفی به هرچه در قضا و قدر برای انسان در نظر گرفته شده رضایت کامل دارد و میپسندد هرآنچه را خداوند برای او پسندیده است.
Praying and expressing mystery and need with God are among the emphatic religious and mystical teachings. On the other hand, one of the mystical levels and authorities is the position of Reza, that is, the seeker must have complete satisfaction with the divine destiny and be always satisfied with the satisfaction of the truth. The question is whether there is a contradiction between praying and the status of satisfaction. In this research, there are a few things that have been indicated on the necessity of prayer and supplication from the Holy Quran and the hadiths of the Infallibles (AS) and the words of the saints of God, and it has been stated that prayer is the brain of worship, prayer is the weapon of the believer and There are those who do not succeed in praying. The great Islamic mystics also say about Reza that the seeker should not be sad about what he lost and should not be happy about what he achieves, and he should be satisfied with the judgment of truth and be sure that God has the best destinies for him in mind. Has taken and all things are based on divine wisdom, so do not object to the divine judgment and be thankful. From the analysis of these two seemingly reciprocal matters based on the Qur'an and mysticism, it has been concluded that the seeker can start praying while he must be satisfied with the divine judgment. He considers praying as a divine command, a means of talking to God and his duty, and on the other hand, he is completely satisfied with everything that is intended for man in fate and destiny, and he likes whatever God has pleased for him.
Machine summary:
سوال اینجاست که اگر انسان راضی به رضای حق و قضا و قدر الهی باشد و هیچگونه اعتراضی نسبت به مقدّرات الهی نداشته باشد، آیا سؤال ودرخواستی ازحضرت حق خواهد داشت؟آیا مبادرت به دعا خواهد نمود ؟آیا دعای بندگان تنها بهمنظور طرح درخواستهای مادی ومعنوی آنان است؟ ودر اینصورت آیا منافاتی بین دعا و مقام رضا در عرفان اسلامی وجود ندارد؟ چگونه کسی که به تمام مقدّراتی که خداوند برای او در نظر گرفتهاست رضایت کامل دارد و به قضا و قدر الهی هیچگونه اعتراضی ندارد ،به خود اجازه میدهد برای تغییر قضا و قدر الهی دعا کند؟ اهمیت دعا عارفان مسلمان دعا را سرّ بندگی دانستهاند زیرا نیاز و فقری که ذاتی بنده است تنها به سوی او برده میشود، دعا دست سائل درگاه حق را میگیرد و اورااز ظلمت میرهاند و به وادی نور رهنمون میکند.
لازم به ذکر است که دعا با مقام صبر منافاتی ندارد چنانکه در کتاب شریف ممدالهمم در شرح فصوص الحکم آمدهاست: «فَاَثَنَي اللهَ عليهِ – اَعْتي عَلي ايوبِ – بَالصَبر مَعَ دُعائِهِ في رَفعِ الضُرّعنُه فَعَلِمْنا اَنَّ اْلَعَبدَ اِذا دَعَا اللهَ في كشفِ الضُّر عَنْهُ لايَقدِحُ في صَبْرهِ وَ اَنّهُ صابِرْ وَ اَنَّهُ نِعمَ العَبْد» پس خداوند به ايوب به سبب صبرش ثنا گفت با اينكه ايوب دعا كرد يعني از خداوند خواست از او دفع ضرّ كند پس دانستيم كه هرگاه بنده براي رفع ضر از خود خداي را بخواند اين دعاي او قادح صبر او نيست كه صابر و بنده خوب باشد «انّا وَجَدّناهُ صَابَراً نِعْمَ العَبد (ص44) كما قال تعالي :انَّهُ اوّاب، اَیّ رَجّاعْ اَلي اَلله لَاالي اَلاسَبَابْ وَالحَق یَفَعْل عَنَد ذَلك بِاَلسببِ لِان اَلعَبد يَسْتَنِدُ اِلَيْه انّه اواب( يعني رجاع، بسيار رجوع كننده به خداست نه به اسباب )و حق تعالي آنچه را كه ايوب و غير وي طلب كند عطا ميكند با دست عبدي از عبادش و آن عبد را سبب قرار ميدهد نه اين كه اين عبد داعي، اعتماد به آن سبب كند.