Abstract:
در این مقاله جلوههای گوناگون از اومانیسم به معنای انسان محوری و انسان گرای، در اشعار دو تن از شاعران شاخص در ادبیات معاصر با تکیه بر نیما یوشیج و احمد شاملو، مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. این دو شاعر بیش از دیگر شاعران معاصر اهمیت موضوع را دریافته و به تدریج به درک بیش تری از اهمیت این مبانی در شعر خود رسیدهاند. این روند دریافت تدریجی بخصوص در اشعار نیما جلوه گری میکند و اندک مقایسه ی مجموعه شعرهای نخستین این شاعر با مجموعه شعرهای که بعدها سروده و منتشر کرده است به صراحت و روشنی بیان گر این امر است، با این تفاوت که شاملو به یک باره و طی بازیهای سیاسی، به این گرایش دست یافت. در نهایت آن چه از مطالعه ی این مقاله و جمع بندی مباحث آن برای یک خواننده محرز میشود، اهمیت و ارزش وجود انسان است که مهمترین موضوع مشابه و مشترک در اشعار نیما و شاملوست. هم چنین اهمیت درک حضور دیگری و اهمیت ساختن یک زنجیره ی انسانی و پیوستن انسانها به یک دیگر میباشد. ذکر این نکته لازم است که، انسانها فارغ از هر ایده، تفکر، مذهب و یا نژادی که دارند انسانند و باید در کنار هم و نه در برابر هم، برابری و عدالت را پاس بدارند و به حریم و حقوق یک دیگر احترام بگذارند. هدف نگارنده از مقاله ی حاضر با تکیه بر اشعار دو شاعر نام برده با موضوع مشترک اهمیت وجود انسان، نشر فرهنگ حقوق بشری و بسط روحیه ی انسان دوستی بواسطه ی ادبیات است.
In the present paper, various manifestations of humanism in the poems of two well-known
Iranian contemporary poets, Nima Yushij and Ahmad Shamlou, were studied. These two poets
concerned about humanism more than other poets, and it is evident that this topic gradually
gained more weight in their poems. This gradual trend in their understanding is more prominent
in Nima’s poems. Comparison of the early poems of Nima and his later poems proved this fact,
but it seems that Shamlou reached this tendency suddenly and through political games. Our
findings showed that human essence is of great importance, and it is the most important topic
in both poems of Nima and Shamlou. It is to be noted that all individuals should be regarded as
human regardless of their idea, thought, religion or race, and everybody should respect equality
and justice and rights of others. The main goal of the author was emphasizing on the human
essence, propagating the human right and expanding the humanitarianism based on the poems
of these two poets.
Machine summary:
با مقايسه و بررسي آثار شاعران در ادبيات معاصر در مي يابيم که «نيما نقطه ي اوج نوانديشي در باب انسان در شعر معاصر است و به همين دليل نيز با پيروان ارزش هاي فرهنگي و ادبي کهن اختلافات بسيار عميقي داشت ، چرا که در ادبيات کهن در بسياري موارد و نه به طور مطلق ، جهت گيري هاي انساني و اجتماعي نسبتاً ضعيف و بيمارگونه مي نمود، به ويژه در ادبيات درباري و مدحي گذشته شاهد دليل اين ادعا و قرباني شدن انسان و اجتماع و شأن و کرامت انساني هستيم .
» (همان ) گرايش نيما به انسان به تدريج و به مرور زمان شکل گرفته و از راه تجربه و رابطه ي تنگاتنگ با زندگي هويت يافته است و بر اساس ديدگاهي معين که گاه مکتبي مي نمايد و خاصيت عقلاني به خود ميگيرد به انسجام نسبي رسيده است که البته اين مکتبي يا عقلاني بودن يکي از مشخصه هاي اومانيسم مبتني بر عدالت اجتماعي در آن دوران نيز هست .
همان گونه که پيش از اين نيز به آن اشاره شد نيما طي يک روند تجربي به اهميت انسان و حقوق وي دست يافت ، در حالي که با توجه به آن که شاملو، بيش از همه به انساني آزاد و آزادي انسان در شعر خود توجه داشت و به اين مسئله پرداخته بود، اما او طي دوره هاي خاص و تحت تأثير بازي هاي سياسي به اين مهم دست يافت .