Abstract:
امروزه؛ هنگامی که از نظر یه اصالت وجود، سخن به میان میآید، به صورت ناخودآگاه مخاطبان فلسفی، به
مصداق بالذات داشتن وجود در ممکنات، میاندیشند؛ اما نظریه اصالت وجود، هم ناظر به ممکنات و هم
ناظر به واجب الوجود است. تامل تاریخی، نشان میدهد که بحث ابن سینا، در خصوص زیادت وجود بر
ماهیت در ممکنات، ابهاماتی را ایجاد کرده بود. نخستین کسی که به صورت صری ح، دیدگاه خود را در مورد
مصداق داشتن وجود بیان کرده، دوانی بوده است. او با پذیرش مصداق داشتن وجود در خداوند و مصداق
داشتن ماهیت در ممکنات، توانست جو غالب اصالت ماهیتی عصر خود را تا حد زیادی متقاعد کند که سخن
از امکان عینیت وجود، سخنی گزاف نیست. ملاصدرا، با توجه به نوآوری دوانی به سمتی رفته است تا بتواند
با درمیان آوری مقدماتی چون سنخیت علّی و معلولی، اصالت وجود را به ممکنات نیز تسری دهد. در این
مقاله با بررسی توصیفی-تحلیلی تطورات تاریخی نظریه اصالت وجود، با محوریت رسائل و کتبی چون
طبقات جلالی و شرح دشتکی بر تجرید خواجه، سعی شده تا نقش دوانی در پیدا یش نظریه اصالت وجود
در ممکنات روشن گردد.
Machine summary:
نقش دوانی در شکل گیری نظریه اصالت وجود در ممکنات سید سپهر جمعه زاده 1 چکیده امروزه؛ هنگامی که از نظریه اصالت وجود، سخن به میان میآید، به صورت ناخودآگاه مخاطبان فلسفی، به مصداق بالذات داشتن وجود در ممکنات، می اندیشند؛ اما نظریه اصالت وجود، هم ناظر به ممکنات و هم ناظر به واجب الوجود است.
com شایان ذکر است که ایده اصلی این مقاله در فرآیند تقریر بیانات یکی از اساتید محترم گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه امام صادق علیه السلام در خصوص نظریه اصالت وجود به ذهن نگارنده خطور کرده است.
بهعنوان مثال در مقالهای با عنوان «وجود شناسی از دیدگاه دوانی» (محمدخانی 1388) اشاره شده است که دوانی وجود را منحصر در ذات خداوند دانسته و آن را حقیقت وجود معرفی میکند و معتقد است سایر موجودات تنها در پرتو انتساب به آن وجود خاص موجود میشوند و از سوی دیگر موجود خارجی را شیء متشخص دانسته که نمیتوان در آن وجود را از ماهیت متمایز کرد لذا قاعده فرعیه را در خصوص رابطه وجود و ماهیت جاری نمیداند.
اگر آن را جوهر بدانیم، با توجه به اینکه ماهیت نیز در بعضی ممکنات خودش یک جوهر است، لذا در یک ممکن الوجود دو جوهر قابلیت تحقق ندارند؛ اما اگر وجود را عرض بدانیم، میتوانیم از عبارت «وجود موجود است» استفاده کنیم.
2. بر اساس مقدمه یک، ما وقتی میگوییم انسان موجود است، در واقع در حال گفتن این جمله هستیم که انسان نسبتی با وجود برقرار کرده است و معنای آن عبارت، این نیست که انسان در خودش چیزی به نام وجود دارد؛ اما این حرف در مورد خدا صادق نیست؛ چرا که خداوند واجب الوجود بالذات است و وجود، ذاتی اوست.