Abstract:
اساس همه معارف، اصل شناخت «وجود» است. صدرالمتالهین علم را از سنخ وجود و ایمان را از سنخ علم میداند؛ لذا پیرو طرح نظریه تشکیک در وجود، تشکیک را در علم و نیز در ایمان جاری میداند؛ یعنی معرفت نفوس به متعلقات ایمانی، همان شناخت به متعلقات فلسفی و وجودی است و در این ساحت میتوان معرفت فلسفی را از سنخ معرفت دینی دانست. لذا حقایق وجودیهای مانند خدا، نبی، معاد و حشر، از متعلقات معرفت فلسفی یا حکمت است که صدرالمتالهین علم به آنها را معادل معرفت دینی یا ایمانی میداند. صدرا برای این نوع معرفت، طبق تشکیک وجود مراتب مختلفی را ذکر میکند که برخی از این مراتب، حقیقی و برخی غیرحقیقیاند. به بیان وی، نفس انسانی در اثر طی کردن مراتب مختلف حسی، خیالی و عقلی، و همچنین اکتساب صور مختلف در علم حصولی و نیز علم مکاشفهای، بهتدریج مراتب استکمال را (هم در معرفت فلسفی و هم معرفت دینی) طی میکند و از قوه به فعلیت میرسد. البته این امر در کنار قراین دیگری چون استعمال اسامی مختلف حکمت، نور و فقه، نشان میدهد که نفوس انسانی در اثر استکمال در مراتب خود، هم به معرفت فلسفی و هم معرفت دینی دست مییابند که خود نشان از پیوند و ارتباط وثیق میان معرفت دینی و فلسفی دارد.
The basis of all knowledge is the knowledge of "existence". Molla Sadra considers knowledge a kind of existence and considers faith a kind of knowledge; therefore, following the theory of „analogical gradation‟, he considers gradation in science and in faith as well. This means that the soul‟s knowledge of religious issues is the same as its knowledge of philosophical and existential issues, and philosophical knowledge can be considered a kind of religious knowledge in this field. Therefore, existential truths such as God, prophet and Resurrection belong to philosophical knowledge or wisdom, which Molla Sadra considers their knowledge equivalent to religious or faith knowledge. Molla Sadra mentions different levels for this type of knowledge – according to analogical gradation- some of which are correct and some are incorrect. He believes the human soul gradually goes through the levels of perfection (in both philosophical knowledge and religious knowledge) and actualizes its potentialities, by going through different sensory, imaginary and intellectual levels, as well as acquiring different forms of acquired knowledge and intuitional knowledge. Along with other evidences such as the use of different names of wisdom, light and jurisprudence, this point shows that human beings achieve both philosophical and religious knowledge, as a result of perfection in their levels, which is a sign of the close connection between religious knowledge and philosophical knowledge.
Machine summary:
صدرالمتألهين علم را از سنخ وجود و ايمان را از سنخ علم میداند؛ لذا پیرو طرح نظریة تشکيک در وجود، تشکيک را در علم و نيز در ايمان جاري ميداند؛ يعني معرفت نفوس به متعلقات ايماني، همان شناخت به متعلقات فلسفي و وجودي است و در اين ساحت ميتوان معرفت فلسفي را از سنخ معرفت ديني دانست.
لذا حقايق وجوديهاي مانند خدا، نبي، معاد و حشر، از متعلقات معرفت فلسفي يا حکمت است که صدرالمتألهين علم به آنها را معادل معرفت ديني يا ايماني ميداند.
اين نوع معرفت، طبق متعلقاتش ميتواند حکمت يا همان معرفت فلسفي اعلي محسوب شود؛ چراکه غايت معارف و معرفت باطن محسوب ميشود (صدرالمتألهين، 1366الف، ج 2، ص 62؛ ج 5، ص 89ـ90).
استکمال نفس، درواقع بهمعناي بهفعليت رسيدن تدريجي قواي نفس است؛ اما وي اين دايرة شناختي را در حوزة برهان صحيح ميداند و درواقع معرفت برهاني را روش معرفت فلسفي صحيح ميداند، نه معرفتي که از طريق ظن و تقليد صورت گرفته باشد؛ زيرا معرفت حقيقي، معرفت تقليدي نيست؛ بلکه معرفت يقيني است (صدرالمتألهين، 1366الف، ج 6، ص 276)؛ 2.
مرتبة سوم (حقاليقين) صيرورت نفسي است که با موجود مفارق عقلي متحد شده و اين موجود مفارق عقلي، کل معقولات است و مثالي در عالم حس ندارد؛ لذا مرتبة اعلاي معرفت فلسفي و ديني است (صدرالمتألهين، 1366الف، ج 2، ص 177) و مختص انبياست که به ايمان عياني (همان، ج 7، ص 160) دست يافتهاند و به آنها وحي نيز القا ميشود.
صدرالمتألهين مورد اخير را معرفت حقيقي فلسفي و معرفت ديني حقيقي دانسته است؛ چون متعلقات و ارکان ايمان شامل شناخت اين موارد ميگردد.