Abstract:
یکی از کلید واژههای مهم در تفاسیر به ویژه تفاسیر متاخر کلید واژه سیاق است که مفسرین در کنار آن به قاعدۀ سباق هم عنایت دارند. این پژوهش در پی آن است که ضمن توجه به قاعدۀ سیاق و مقایسۀ آن با واژۀ سباق (یا همان تبادر)، به کار کردهای این دو قاعده و ارتباط آن در تفاسیر بپردازد. در این پژوهش همچنین به مبانی اثر گذار در سیاق، انواع سیاق، شروط تحقق سیاق و غلبۀ سباق بر سیاق و میزان تأثیر گذاری قاعده سیاق در تفسیر آیات و روایات پرداخته و با ذکر نمونههای متعدد، کاربرد سیاق در تفاسیر تبیین شده است. از جمله این موارد، کشف معنا و مراد کلمات و جملات، توسعه وضیق معنا، بیان ترتیب نزول آیات، تعیین مکی یا مدنی بودن سورهها، نقد روایات تفسیری و... است. از سوی دیگر فزونی کاربرد سیاق در برخی تفاسیر، نشان از اهمیت این قاعده و کوشش مفسران در بهره بردن از آن قاعده برای کشف مفاهیم آیات است. به نظر برخی از مفسران، در تعارض سیاق با سباق، سباق مقدم، و در تعارض آن با حدیث مأثور، سیاق مقدم است.
Machine summary:
در این پژوهش همچنین به مبانی اثر گذار در سیاق، انواع سیاق، شروط تحقق سیاق و غلبۀ سباق بر سیاق و میزان تأثیر گذاری قاعده سیاق در تفسیر آیات و روایات پرداخته و با ذکر نمونههای متعدد، کاربرد سیاق در تفاسیر تبیین شده است.
(جوادی آملی، 1390، ج23، ص117) استاد جوادی آملی معتقدند مستفاد از سیاق و سباق گاهی معارضاند و گاه قابل جمعاند، و هر دو به استظهار یکدیگر، نکتهای تفسیری را بیان میکنند.
استاد جوادی آملی برای این قسم به آیۀ تطهیر استناد میکنند و معتقدند تدبر در سياق آيۀ تطهير نشان مىدهد كه محتواى آن مخصوص گروه معين است و زنان پيامبر؟صل؟ مشمول و مندرج در آن نيستند؛ چرا که اگر نیک بنگریم، خواهیم دید که از آیه 28 تا آیه 34 سوره مبارکه احزاب، ضمایر استفاده شده، جملگی جمع مونث است، اما قسمتی که مرتبط با پیام تطهیر است دو ضمیر جمع مذکر را در بر گرفته است که با جملات قبل و بعد و سیاق آنها هماهنگ نیست.
(ناجی صدره، 1389، ص139) برای مثال در بیان اینکه دعوت به تقوا در آیۀ 207 سورۀ بقره، همۀ معصیتها را شامل میشود، یکی از دلایل این عمومیت را سیاق آیات دانسته است.
مثال دیگر: مفسر نزول آیات سوره آل عمران یکجا دانسته است، تسنیم، ج13، صص 48- 50 قلمداد کرده است.
مثال دیگر ترجیح قرائت مجهول «لایضار» بر قرائت معلوم این فعل با توجه به سیاق (جوادی آملی، 1387، ج 12، ص631)).