Abstract:
از قرن هشتم تاکنون بر مثنوی شرحهایی نوشتهاند و هرکدام از شارحان بنا بر روشی خاص و پسند شخصی و زمانی خود،مثنوی را شرح کردهاند و کوشیدهاند،پرده از اسرار این منظومهء ارزشمند بردارند.برای آنکه بدانیم شارحان تا چه اندازه به متن مثنوی و حل مشکلات آن اهتمام داشتهاند و تا چه میزان در این راه توفیق؛چهار شرح نیکلسون، استعلامی،زمانی و شهیدی را که از معروفترین شرحها هستند،برگزیدهایم و برای نمونه،با آغاز دفتر سوم مثنوی تطبیق دادهایم.در این نوشتار،به متن مثنوی به دور از هرگونه تفسیر و تأویل نگریستهایم و به کوشش شارحان برای ارائهء معنای دقیق واژهها،اصطلاحات و باز کردن مشکلات مصرعها و بیتهایی توجه کردهایم.
Since 8th century، a number of commentaries have been written on Masnavi and each commentator has explained this valuable book on the basis of his own manner. To know how much the commentators have solved the problems of Masnavi and how much they have been successful in this way، the commentaries of Nicholson، Estelami، Zamani and Shahidi، which are among the most famous ones، have been selected and compared with the beginning of the Third Book of Masnavi. In this essay، the text of Masnavi has been investigated without any kind of interpretations and the attempts of commentators for giving the exact meaning of words and idioms and solving the problems of verses and stanzas have been studied
Machine summary:
با این احتمال مقصود مصراع دوم اینست:اولیاء الله چه در حالت توجه تام به حضرت حق باشند و چه در حالت توجه نسبی،حق تعالی از احوال ایشان باخبر است[ارجاع به شرح مثنوی ولی محمد اکبر آبادی،دفتر سوم،ص 5]وجه دوم:اولیاء الله نسبت به حق حاضر و پیوسته و نسبت حق غایب و گسستهاند و در همین حال نیز حق تعالی بر احوال ایشان آگاه است.
نقد و بررسی:به نظر میرسد دو بیت ارتباط معنایی ندارند؛اما با توجه به بیتهای قبل و بعد تا حدی میتوان به مقصود رسید: داد مر فرعون را صد ملک و مال تا بکرد او دعوی عز و جلال در همه عمرش ندید او درد سر تا ننالد سوی حق آن بدگهر داد او را جمله ملک این جهان حق ندادش درود و رنج و اندهان درد آمد بهتر از ملک جهان تا بخوانی مر خدا را در نهان خواندن بیدرد از افسردگی است خواندن با درد از دل بردگی است آن کشیدن زیر لب آواز را یاد کردن مبدا و آغاز را آن شده آواز صافی و حزین ای خدا وای مستغاث و ای معین «نالهء سگ در رهش بیجذبه نیست زانک هر راغب اسیر رهزنیست» چون سگ کهفی که از مردار رست بر سر خوان شهنشاهان نشست تا قیامت میخورد او پیش غار آب رحمت عارفانه بیتغار (همان،/3ب 002-012) علت نالیدن سگ جذبهء حق است و هرکس که خدا را طلب میکند،در معرض تهدید یا بلایی است،مانند سگ اصحاب کهف که به تعبیر مولوی(بیت 902)از«مردار»میگذرد و بر سر خوان شاه مینشیند.