Abstract:
شیخیه هورقلیا را مرتبه ای از عوالم وجود دانسته که نسبت به عالم ماده از لطافت بیشتری برخوردار است. از نظر شیخیه، در عالم هورقلیا هر چند که اجسام وجود دارند، شفافیت و لطافت آن اجسام نسبت به اجسام عالم ماده بیشتر است. آنها این عالم را همان عالم مثال منفصل دانسته اند. به دلیل عدم هماهنگی در اندیشه شیخیه، جایگاه عالم هورقلیا گاه بین عالم ملک و عالم ملکوت و گاه بین عالم ملک و عالم جبروت معرفی شده است. شیخیه باتفکیک جسم از جسد برای انسان چهار بدن لحاظ کرده اند که برخی مربوط به عالم ملک و برخی مربوط به عالم هورقلیا هستند. جسد دوم انسان، از اقسام چهارگانه بدن او، که مربوط به عالم هورقلیاست همان چیزی است که در احادیث تحت عنوان «عجب الذنب» و در فلسفه ملاصدرا تحت عنوان «قوه خیال» از آن یاد شده است. مقاله پیش رو بر آن است ضمن تبیین دیدگاه شیخیه در مورد عالم هورقلیا و جسد هورقلیایی، صحت و سقم تطبیق آنها را بر عالم مثال منفصل و مثال متصل بررسی نماید.
Machine summary:
در این میان به خصوص شیخ احمد اسحایی مؤسس فرقۀ شیخیه که به نوعی از منتقدان ملاصدرا به شمار میرود و حتی بر کتاب العرشیه ملاصدرا شرحی مطابق با دیدگاه و نظر خود نوشته است به کرات از عالمی به نام هورقلیا}O2O{بحث میکند که میتوان گفت آن را بر عالم خیال منفصل یا عالم مثال نزد ملاصدرا تطبیق میدهد.
آنچه رؤسای شیخیه در این عبارات،بدن هورقلیایی نامیدهاند که هنگام کم شدن اشتغالات نفس به بدن عنصری،به عالم هورقلیا سفر میکند همان است که امثال صدر المتألهین»قوۀ خیال«دانستهاند و بیان کردهاند که این قوۀ خیال به عالم خیال منفصل سفر کرده و از طریق پیوند و ارتباط با آن عالم به ادراک نائل میشود.
تفاوت نظریۀ صدر المتألهین و رأی شیخیه آن است که اولا از نظر حکمت متعالیه،هم قوۀ خیال و هم عالم خیال منفصل به نحو خاصی مجرد از مادهاند حال آنکه،احسایی و پیروانش نه بدن هورقلیایی و نه عالم هورقلیایی را مجرد از ماده ندانسته بلکه برای آنها قائل به نوعی ماده و جسم به نام جسم لطیف شدهاند.
از سوی دیگر،آنچه نزد فلاسفه به خیال و مثال متصل معروف است و به عنوان امری ضعیف الوجود بعد از مرگ بدن به حیات خود ادامه میدهد و از بین نمیرود،از نظر شیخیه جسد دوم انسان است که مربوط به عالم هورقلیاست و هنگام کم شدن اشتغالات نفس به بدن عنصری به عالم هورقلیا سفر میکند.