چکیده:
ناتو طی سال های اخیر به تدریج اهداف و راهبردهای خود را متناسب با دنیای پس از جنگ سرد بازتعریف کرده است. دنیای پس از جنگ سرد برای ناتو یعنی دنیایی بی رقیب و با تهدیدهای جدید که نیازمند یک هویت تازه است. ناتو از این فرصت به خوبی استفاده کرد و با انطباق دادن اهداف و تهدیدهای خود با اهداف و تهدیدهای جامعه بین المللی ـ به عبارت بهتر سازمان ملل ـ که همان مبارزه با تروریسم، بنیادگرایی و سلاح های کشتارجمعی است، خود را به عنوان پلیس بین الملل و تنها نیروی نظامی حافظ امنیت جهانی مطرح کرده است. ناتو در مناطق مختلفی در حوزه سنتی و راهبردی خود دخالت کرده است، اما دخالت در لیبی اولین نمایش قدرت و آزمون ناتو در راستای هویت بازتعریف شده جدید است. ناتو در نهایت به دنبال بازتعریف اصول نظام بین الملل حاکم بر جامعه جهانی است (نظام وستفالیا) تا بتواند ضمن از بین بردن آنارشی موجود، خود را به عنوان قدرت مطلق فائقه در نظام جدید (نظام حفاظت) مطرح کند.
The North Atlantic Treaty Organization (NATO) has redefined its goals and strategies recently according to the requirements of the post- Cold War world. The post-Cold War world for NATO means a world without a rival and with new threats، which would demand a new identity. NATO took advantage of this chance and by adapting its goals and threats to the goals and threats facing the international community – i.e. those of the United Nations – including war on terror، fundamentalism and weapons of mass destruction، it has presented itself as the international police and the only force protecting world security. NATO has intervened in various regions in its traditional and strategic sphere، but intervention in Libya has been the first case of power projection and a trial for NATO in line of its new redefined identity. Ultimately، NATO seeks to redefine the principles governing the international system (Westphalia system) in order to present itself as the hegemonic power in the new system (protection system)، while eradicating the existing anarchy.
خلاصه ماشینی:
"ناتو از این فرصت به خوبی استفاده کرد و با انطباق دادن اهداف و تهدیدهای خود با اهداف و تهدیدهای جامعه بین المللی-به عبارت بهتر سازمان ملل-که همان مبارزه با تروریسم،بنیادگرایی و سلاحهای کشتارجمعی است،خود را به عنوان پلیس بین الملل و تنها نیروی نظامی حافظ امنیت جهانی مطرح کرده است.
واقعیت این بود که آمریکا براساس رویکرد یکجانبهگرایانه خود و مداخله و حل و فصل چالشها به صورت یکجانبه و دخالت ندادن همپیمانان به دلیل دست و پاگیر بودن آنها و تاثیر منفی بر موفقیتهای نظامی آمریکا،به سازمان ناتو در حمله به افغانستان نقش چندانی نداد و فقط بعد از خاتمه جنگ برای کنترل اوضاع و امنیتسازی و بازسازی افغانستان از نیروهای ناتو در قالب ایساف استفاده نمود.
بنابراین آمریکا باوجوداینکه قدرتمندترین و موثرترین و حتی فرمانده ناتو محسوب میشود،از دخالت مستقیم در لیبی خودداری کرد و اوباما با مطرح کردن مکرر حمایت از مردم خاورمیانه در برابر دیکتاتورها،از ناتو به عنوان ابزاری پوششی استفاده میکند تا ضمن ترمیم چهره مخدوش شده کشورش برای متحدان و افکار عمومی جهانی،به اهداف جهانی خود که همان اهداف دولت بوش است،اما با قالبی جدید،دست پیدا کند.
17آنچه در نشست لیسبون به عنوان راهبرد نهایی مورد تواق قرار گرفت،«پیشروی کند و محتاطانه»است و بسیاری هدف اصلی ناتو را از طولانی کردن جنگ براساس همین راهبرد تفسیر مینمایند و در ادامه معتقدند که ناتو به این دلیل پایان دیکتاتوری قذافی را به تاخیر انداخت که مخالفان بعد از پیروزی با یک کشور ویران شده روبهرو باشند و همین امر آنها را بیش از پیش به غرب وابسته کند و از طرف دیگر،برای شرکتهای اروپایی و آمریکایی برای سرمایهگذاری در لیبی بهدلیل وسعت ویرانیها،هموارتر شود."