خلاصه ماشینی:
"هالیدی انقلاب سفید 1962 میلادی شاه که به پارهای اصلاحات انجامید را در همین چارجوب ارزیابی میکند و معتقد است که این برنامه فاقد هر نوع اصالت بوده،و تدابیر آن اقداماتی است که هر جریان توسعه سرمایهداری ناگزیر از انجام آنهاست که و از سوی دیگر این«انقلاب»از هرگونه اصلاحی در مهمترین وجه زندگی ایرانیان یعنی توزیع قدرت سیاسی و موقعیت خود سلطنت سرباز زد.
هالیدی بر همین مبنا تئوری واقعگرایی را برای تبیین پیچیدگیهای منطقه خاورمیانه ناکارآمد ارزیابی میکند؛چرا که در این تئوری به روابط بین کشورها از منظر حفظ بقای خود و افزایش قدرت توجه میشود و در نتیجه مفاهیمی نظیر ایدئولوژی و نظام اعتقادی نادیده گرفته میشوند و این در حالی است که هالیدی به این مساله اذعان دارد که اسلام دارای نقش بسیار حساسی در کشورهای عربی است و از آن برای جلوگیری از پیشروی افکار سوسیالیستی و کمونیستی استفاده میشود.
از سویی دیگر، با تسامح میتوان هالیدی را محافظهکار دانست؛به این معنی که او طرفدار حفظ و تثبیت نظم موجود در حوزه روابط بینالملل جهت تداوم هژمونی و تضمین منافع غرب است و در مورد دیدگاههای او در مورد خاورمیانه نیز در یک ارزیابی کلی میتوان گفت هالیدی ساختارهای اجتماعی قبیلگی و سنتهای بدوی،تداوم شیوههای تولید ماقبل سرمایهداری،دولتهای سرکوبگر و غیردموکراتیک و مداخلات کشورهای امپریالیستی که جهت تامین منافع خود گاه همراه با حمایت از ارتجاعیترین نیروهای منطقه بوده است را مهمترین موانع توسعه در خاورمیانه میداند،اما به هیچ وجه این مؤلفهها را در تمام کشورهای خاورمیانه یک شکل نمیداند و در مورد هر کشور موشکافانه به پژوهش روی میآورد."