چکیده:
بررسی تاریخ فلسفه نشان می دهد که طرح مباحثی همچون خودآگـاهی ، آگـاهی و خودشناسی تا همین اوایل عصر مدرن ، تـا بـدین پایـه اهمیـت نیافتـه بـود. بـرای فیلسوفان قرون وسطا – به ویژه پیروان سنت ارسطویی – ماهیت خودآگاهی تنهـا در روان شناسی و شناخت شناسی نقش دارد و این خود، پیامد طبیعی تعریف ارسـطو از عقل به عنوان یک توانایی صرف است . ابن سـینا نـام آورتـرین اسـتثنا در سـنت اسلامی قرون وسطاست که تمثیل معروفش با عنوان «انسـان معلـق » بـر مبنـای آگاهی نفس انسانی از خویش متمرکز شده است . اما واکنش ابـن سـینا نسـبت بـه مسئله آگاهی و خودآگاهی هرگز به روایت انسان معلق محدود نمی شود. خودآگاهی آغازین در فراهم آوردن وحدت کارکردهای نفس – به ویژه کارکردهای شناختی آن – نقشی مرکزی ایفا می کند و گویی ابن سینا ظاهر شده تـا فقـدان چنـین کـانون وحدت بخشی از آگاهی را، که شکاف بزرگی در روان شناسی ارسطویی ایجاد کـرده است ، مشاهده کند. از دیدگاه ابن سـینا، خودآگـاهی بـه یکسـانی معرفـت و وجـود می انجامد. زیرا خود، دقیقا آگاهی است و نسبت خود به وجود در هـر حـال نسـبت آگاهی از خود است .
خلاصه ماشینی:
(ابن سینا، ١٣٨٣، ج٢، ص٢٩٢) چنان که از عبارت فـوق برمـی آیـد ابـن سـینا درصـدد بیـان ایـن نکتـه مهـم اسـت کـه انسـان همــواره – بــی واســطه – خــود را ادراک می کنــد.
(همـان ، ص٢٩٢-٢٩٣) خواجـه طوسـی از این بیان ابـن سـینا چنـین نتیجـه می گیـرد کـه نخسـتین ادراک و شـناخت هـر انسـان ، ادراک ذات خود است و بـه همـین دلیـل ، ایـن ادراک از طریـق تعریـف حـدی یـا رسـمی بـه دسـت نمی آید و از طریق برهان نیز اثبات نمی شود.
زیـرا ایـن شـرطی اسـت بـرای شناخت سایر ابژه هـا (object) بـه عنـوان ابـژه و جـدای از خـود مـا؛ چنـین بـه نظـر می رسـد که دیدگاه ابن سینا این اجازه را صادر می کنـد کـه شـخص بـدون اینکـه بـه طـور هـم زمـان از هر ابژه ای آگاه باشد، بتواند از خـود آگـاه باشـد.
ایـن در حالی است که انسان معلـق از همـه پدیـده ها، حتـی افعـال و تصـورات خـویش غافـل اسـت و از آنهـا ادراکـی نـدارد، امـا بـا وجـود ایـن ، وی ذات خـود را درمی یابـد و لـذا ادراک انسـان از خویشتن ادراکی حضوری است و بدون هیچ گونه واسطه ای تحقق می یابد.
بنابراین ، ابن سینا هرچند بر اهمیت ادراک حسی در جریان شناخت تأکید می کند و معتقد است نفس ، محسوسات را به وسیله حواس درمی یابد و معقولات را با واسطه محسوسات (ابـن سـینا، ١٤٠٤، ص٢٣)، امـا از آنجایی که هیچ نفسی خالی از خودآگاهی نیست و خود دقیقا آگـاهی اسـت ، بنـابراین ، بـرای رخ دادن اندیشه های آگاهانه ، وجود آگاهی ثانوی ٥ ضروری است .