چکیده:
اگر قرن دهم هجری را عرصه تجدید حیات سیاسی و فکری برای تاسیس نظام عرفی کشور ـ ملت بنامیم، قرن یازدهم عبارت از تفصیل آن اجمال و باعث وضوح و روشنی آن نظام در همه حوزههای سیاسی و فکری و اجتماعی میباشد. بر این اساس شاهد مرزبندیها و تعارضهای گوناگون ذهنی و فکری هستیم که هرکدام مدعی رهیافتی مستقل برای اداره زندگی میباشند. اما فضای قرن دوازدهم معطوف به جستجوی راههای اعتدالی با تکیه بر عملگرایی است و نوعی گریز از تنازعات پیشین را نشان میدهد.
خلاصه ماشینی:
"مجموع تحولات عمیقی که در طی قرن دهم اتفاق افتاد، به نوعی نتیجه یک فرایند تاریخی به درازای تاریخ اسلام بود و همچنین چهره آینده سیاسی و اجتماعی و دینی کشور ایران را جهت داد و به عبارت دیگر عصر جدید جوامع اسلامی را به وجود آورد.
پس از واقعه ولایتعهدی امام رضا علیه السلام (فتحالهی، 1391: 47-48) که عنصر ایرانی نسبت به ساختار و دینی بودن حکومت بنیعباس دچار تردید گردید و جایگاه سیاسی و نظامی خود را به ترکان مهاجر ماوراءالنهر داد و پس از حمله مغول که این وضعیت تاریخی را خاتمه داد، در عصر صفویه، نخستین بار بود که ایرانیان امکان مییافتند که در حکومت مشارکت جدی داشته باشند و تردیدهای تاریخی نسبت به این مشارکت را مرتفع نموده و نظامی ملی و ایرانی بر پایه تشیع را در عرصه سیاست تجربه کنند.
صفویه نیز با اینکه نظام سیاسی خود را چون خلافت عباسی بر اندیشة حکومت خاندان روحانی استوار کرده بودند و زمینة آن را داشتند که بسان آنان، خود را در مقام مشروعیتدهی قرار داده و با همة حکومتهای شیعه و سنی، رابطة ارشادی داشته باشند، اما اقدام آنها برای تأسیس حکومت ملی بر اساس تشیع، توانست فصل جدیدی را در سیاست و روابط بینالملل اسلامی ایجاد نماید.
حفظ استقلال و در عین حال همکاری بر طبق مصالح اسلامی با دولتیان، که خطمشی این عالم بزرگ بود، بسط یدی را برای فقهای شیعه به ارمغان آورد که تا آن زمان بیسابقه بود، به طوری که حکومت عرفی صفوی نتواند خارج از حد و اندازه خود در امور دینی دخل و تصرف کرده و رابطة فرودستانه آن نسبت به دین و همچنین جایگاه و تفوق سیاسی و اجتماعی دین در جامعه محفوظ بماند."