چکیده:
فلسفه عرفان نظری به مثابه یکی از شاخه های فلسفه عرفان از مسائل متعددی چون مبانی معرفت شناختی عرفان نظری سخن می گوید. از رده های این مبانی چگونگی رخداد شهود هنگام مواجهه مشاهد با واقعیت ها و حقایق و چگونگی تبدیل آن شهود به گزاره هنگام گزارش از آن حقایق است. این مقاله با این هدف نوشته را در دو ساحت، یکی ساحت فرایند ادراک شهودی و دیگری ساحت فرایند تبدیل شهود به گزاره، سامان داده است. در ساحت اول، پس از تبیین دامنه ادراک شهودی، به شرط های تعلق شهودی یعنی سه اصل مناسبت، ارتباط و تاثیرگذاری می پردازد و در ساحت دوم نیز پس از سخن از شاهد، به تقسیم مدرک حصولی به تصور و تصدیق و تفسیر آن دو برپایه تفکر عرفانی می پردازد و از چگونگی تبدیل معرفت تصوری به معرفت تصدیقی نیز سخن می گوید. آنگاه به اقسام تصدیق های عرفانی توجه می کند و به گزاره های توصیفی، تبیینی، تفسیری، استنباطی و تطبیقی می پردازد و با ذکر نمونه درصدد تحلیل هریک برمی آید.
The philosophy of theoretical Mysticism، as one of the branches of philosophy of mysticism، concern with different issues like: Epistemological foundations of Theoretical Mystic; the quality and the manner of this intuition for mystic; the manner of transferring this intuition to a proposition by mystic; and so on. This article is articulated according to two above mentioned purposes، i.e. the process of intuitional cognitions، and the process of transferring intuitional cognitions to propositions. At the first aspect، beside explaining the domain of intuitional cognition، I will discuss three essential condition of intuition as follow: the principle of coordination، relevance، and influence. And at the second aspect، after taking the issue of ''witness'' into consideration، I will first of all، divide the experimental concept of things into «supposition» and «admission»; and then I will interpret them according to mystical thought. At the end، I have divided mystical admissions into descriptive، explanatory، interpretational، deductive and comparative propositions.
خلاصه ماشینی:
صدرالدين قونوي مي گويد: «ان حقيقة الحق سبحانه مجهوله لايحيط بها علم احد سواه لعدم المناسبه من حيث ذاتـه و بين خلقه » (قونوي، ١٣٨٠، ص ٣٥) شايان توجه آنکه اگرچه به ديدة عرفان وجود حقيقي منحصر در حق سـبحانه اسـت و اشياي جهان هستي موجود حقيقي نيستند، اين گونه نيست که آن اشياء عدم محض باشـند، بلکه نفس الامر دارند و از نسب وجود حق سبحانه برمي خيزند.
مقصود از اين سه مرحله آن است که مشاهد با مشهودي مرتبط مي شود که در واقع بـه هيچ وجه به صورت به شرط لا نيست و به چنگ شهود در نمي آيد و با انبـوهي از احکـام و احوال و صفات پوشيده شده است (حالت الف )؛ آنگاه به قدر مناسبت با مشهود احکامي از مشهود بر وي ظاهر مي شود تا در پي اين ظهور از آن احکام آگاهي يابد (حالت ب)؛ سپس چون مي داند که مشهود هر حکمي را که داراست به حيثي داراست که آن حيـث نيـز خـود حکمي است که پيش از آن حکم ، به آگاهي مشاهد در آمده اسـت و نقـش واسـطه بـراي اثبات آن حکم براي مشهود را دارد، بنابراين مشهود را به آن حيث در قوة شـناختش تعـين مي بخشد و به گونة تصوري بر ذهن نقش مي زند و آن احکـام ظهوريافتـه را، کـه خـود در ذهن مجموعه اي از تصورات شدهانـد، بـر آن حمـل مـي کنـد و از ايـن راه بـه يـکسـري تصديقات دست مي يابد و براساس هريک از تصديقات حکم منطقي صادر مي کند و با نفي و اثبات قضيه مي سازد (حالت ج).