چکیده:
مطالعات تاریخی، در میان شیوه های طبقه بندی اطّلاعات تاریخی، بیش از همه به دوره بندی گرایش
دارند. دورهبندی، اطّلاعات تاریخی را در محور زمانی بخشبندی میکند.
نوشته حاضر، پیشینه، بنیادهای فکری- فلسفی و کارکردهای دورهبندی را در تاریخ، بهطور عام و در تاریخ
ادبی، بهطور خاص بررسی میکند. دورهبندی، مفهومی دیرپاست و رویکردها و شیوههای آن در گذر زمان
دستخوش تحولات بسیار بوده است. روایتی که در این نوشته از این تحولات به دست داده میشود، نشان
می دهد چگونه زمینه های کاربست این مفهوم در تاریخ ادبی فراهم آمده است. از این رو، بررسی نسبت
میان دورهبندی در تاریخ عمومی و تاریخ ادبی ضرورت مییابد.
مورخان ادبی، دورهبندی را در معانی مختلفی به کار میبرند. این معانی مختلف، از آبشخورهای فکری و
فلسفی گوناگونی می آیند و درک این بنیادهای فکر و فلسفی، پیش درآمد فهم الگوهای ساختاری - در
اینجا دورهبندی- برآمده از آنان است.
با آنکه از اوایل قرن بیستم تلاشهای بسیاری برای تفکیک حوزة تاریخ ادبیات و نقد ادبی صورت گرفته
است، دوره بندی بهعنوان عملی که ساختار کتب تاریخ ادبی را معیّن میکند، خود عملی انتقادی بهشمار
میرود و کارکردهایی اساسی در مطالعات ادبی دارد.
خلاصه ماشینی:
حتی اگر بخواهیم به شیوهای عملگرایانه و دلبخواهی، دو سـال را برای شناسایی محدودههای یک بخش از تاریخ در نظر بگیریم ، برخی مفاهیم نظری در نهـان به گزارههای ظاهرا واقعیت بنیاد (factual) ما راه خواهد یافت ؛ مسئله ای که شاید خود مورخ هم متوجه آن نباشد؛ برای مثال، انتخاب دو سال به عنوان محدودههـای کتـابی دربـارة تـاریخ یـک کشور، ممکن است تصمیمی مطابق سنت و بیضرر تلقی گردد، اما میتواند بحث هایی را دربـارة مسائل محدودة مورد نظر ایجاد کند.
هرچند تریکت معتقد است هر تاریخ ادبی بهتر اسـت ایـن دو نـوع نقد را به بهترین وجهی ترکیب کند و خوانشی دقیق همراه با طیفی از بافـت تـاریخی ایـدههـا/ اندیشه ها عرضه کند (١٦٣ :١٩٧٠ ,Trickett)، اما بسیاری از مکتب های نقد جدیـد بـویژه نقـد روانکاوانه ، فرمالیسم روسی، نقد نو، ساختارگرایی، شالودهشکنی و پساساختارگرایی کمـابیش در مخالفت صریح با رویکرد/ نقد تاریخی با یکدیگر همراه بودهاند و در به حاشیه راندن مفهـوم دورة ادبی و عمل دورهبندی نقش داشته اند.
این معانی متفاوت دورهبندی که در اینجا با دقت یک فرهنگ نویس از یکـدیگر بازشـناخته شدهاند، بسیاری از پیش فرضها و دیدگاههای نظری در این زمینه را بازتاب میدهند؛ اینکه گروهی دورهبندی را صرفا نوعی طبقه بندی برای سهولت میدانند و گروهی دیگر، معتقدند دورههای ادبی و تاریخی واقعا وجود دارند، اینکه برخی هر دوره را معادل یک مرحله از مراحل رشد موجود زنده میدانند، اینکه درون یک دوره، یک سلسله هنجارهای مشترک قابل توصیف وجود دارد، اینکـه دورهها بیش از آنکه واقعی باشند، حاصل اتفاق نظر موقت میان مورخان هستند.
گذشته از این معانی، باور به نوعی ادوارمندی چرخه ای (periodicity) نیز از دوران باسـتان گاهی با مفهوم و عمل دورهبندی همراه بوده است .