چکیده:
هدف این مقاله، بررسی درک از زمان در زندگی روزمره کنشگر ایرانی است. تحلیل ما از زمان، بر قرائتی جامعه شناسانه از آن استوار است. بر اساس این، معتقدیم درک از زمان و نوع رویارویی کنشگران با آن در زندگی روزمره، به طور اجتماعی شکل یافته است و در تعاملات اجتماعی الگوهای متفاوتی به خود می گیرد. هدف اصلی این مقاله، ارائه تحلیلی جامعه شناسانه درباره یکی از واقعیت های زندگی روزمره، یعنی درک از زمان یا به عبارتی دقیق تر، درباره آگاهی است که درباره زمان در زندگی روزمره وجود دارد و کنش آن ها را هدایت می کند. در این تحقیق از «نظریه مبنایی» استفاده شده و نمونه های تحقیق از میان زنان و مردان شهری و روستایی انتخاب شده اند. یافته های تحقیق نشان دهنده «سیالیت درک از زمان» است و نشان می دهد درک از زمان نیز مانند سایر مقولات شناخت، دارای افق یا پس زمینه است که با آن برای افراد توجیه پذیر می شود. یافته ها موید آن است که برخورداری از زمینه هایی مانند شهرنشینی یا روستا نشینی یا زندگی در جامعه ای با مرحله خاصی از توسعه، نوع خاصی از آگاهی راجع به زمان را نیز برای افرادی که در معرض آن قرار دارند توجیه پذیر و پذیرفتنی می کند. جنسیت نیز تفاوت هایی در شناخت به زمان می آفریند و افراد را به سویی می کشاند که مردان و زنان، هرکدام با ابعاد خاصی از زمان همزیستی بیشتری داشته باشند. همچنین، کنشگران چنین تنوعاتی را با توجه به داشتن شیوه مخصوص از معیشت، چرخه زندگی، نقش های اجتماعی و نابسامانی های اجتماعی، دارای تفاوت هایی می بینند. آن ها تحت این شرایط، راهبردهای خاصی را نیز برای کنترل و اداره زمان برمی گزینند که راهبردهای تدقیقی و تاخیری از مهم ترین آن هاست.
خلاصه ماشینی:
"یافته ها مؤید آن است که برخورداری از زمینه هایی مانند شهرنشینی یا روستانشینی یا زندگی در جامعه ای با مرحلۀ خاصی از توسعه ، نوع خاصی از آگاهی راجع به زمان را نیز برای افرادی که در معرض آن قرار دارند توجیه پذیر و پذیرفتنی میکند.
درک و آگاهی اجتماعی از زمان میتواند در گونه های مختلفی باشد: توأم با تسلیم و تقدیر برای آینده ؛ تدقیق یافته در قالب دقیقه ، ثانیه و ساعت ؛ درک از زمان به عنوان چیزی که میتواند اندوخته شود، قابل محاسبۀ عقلانی است ، پویاست و نگرشی توأم با وسواس نسبت به آن (بوردیو، ١٩٦٣ به نقل از جنکینـز ، ١٣٨٥).
از نظـر محمـد، «ایـن ضرورت زمانمند بودن » است که چنین سیالیت و چندگانگی را نسـبت بـه برخـورد بـا زمـان توجیه پذیر میکند؛ چرا که به نظر او، موقعیت های دوستانه در مقایسه با موقعیت هـا ی رسـمی ضرورت های کمتری برای نگرانی راجع به وقت و زمان دارند: خب اولین موقعیتی که درواقع نمود عینی داره ...
هم حسی و نزدیکی افسانه - مثل بسیاری دیگر از مصاحبه شوندگان - بـا چنـین زمـان هـا یی به گونه ای است که هر سال با نزدیک شدن به تاریخی که وقایع مهم دینی در آن رخ داده است ، نگاه این دینداران به زمانی که بر آن ها جاری میشود، تحت الشعاع قرار مـیگیـرد ؛ چنـان کـه گـویی ای ن گذشـ تۀ بـه نسـبت دور، دوبـاره درحـال تکرار شـدن اسـت ."