چکیده:
یکی از پرسش های اساسی که در حوزه ی زبان دین در خور طرح است پرسش از صدق زبان دین است. این مساله از منظر متفکران دینی، حایز اهمیت است، چراکه اعتقادات و باورهای دینی مومنان برگرفته از آموزه ها و گزاره هایی است که در زبان دین بیان شده است و از منظر معرفت شناسی، حصول معرفت در پرتو احراز صدق باورها امکان پذیر است. علاوه بر این، از منظر ایمان دینی، وقوع گزاره های کاذب در زبان دین با علم مطلق و خیرخواهی خداوند ناسازگار است. در این نوشتار، ضمن مرور اجمالی نظریه های صدق، مساله ی صدق زبان دین در سه محور کلی«قابلیت اتصاف زبان دین به صدق»، «امکان دست یابی به صدق زبان دین در مرتبه ی فهم بشری» و«معیار و ملاک حجیت باورهای دینی در صورت عدم امکان دست یابی به صدق» مورد بررسی قرار گرفته است.
The question of the truth of language of religion is among the key questions in the field of religion language. The importance of this issue for religious scholars originates from the fact that most religious beliefs of the believers are retrieved from the doctrines expressed in religion language.
From the perspective of epistemology، knowledge achieving concerning religious beliefs is possible if they are true. In addition، from the perspective of religious faith، false doctrines in religion language are in contrast with God's absolute knowledge and benevolence.
In this paper، a brief review of truth theories is presented and then three main topics of the truth of religion language are studied as: capacity of religious language to be described as true، the possibility for human understanding to achieve the truth of religion language، the criteria of authority of religious beliefs if achieving their truths is impossible.
خلاصه ماشینی:
"2. اﻣﻜﺎن دﺳﺖﻳﺎﺑﻲ ﺑﻪ ﺻﺪق زﺑﺎن دﻳﻦ در ﻣﺮﺗﺒﻪی ﻓﻬﻢ ﺑﺸﺮی ﭘﺲ از ﺑﺮرﺳﻲ ﻣﺴﺄﻟﻪی ﺻﺪقﭘﺬﻳﺮی ﮔﺰارهﻫﺎی زﺑﺎن دﻳﻦ، ﻧﻮﺑﺖ ﺑﻪ ﻃﺮح اﻳﻦ ﭘﺮﺳﺶ ﻣﻲرﺳﺪ ﻛﻪ ﺑﺮ ﻓﺮض اﻳﻦﻛﻪ اﺗﺼﺎف آنﻫﺎ ﺑﻪ ﺻﺪق اﻣﻜﺎن ﻋﻘﻠﻲ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، آﻳﺎ دﺳﺖﻳﺎﺑﻲ ﺑﻪ اﻳﻦ اﻣﺮ ﺑﺮای ﺑﺸﺮ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ؟ ﺑﻪ ﺗﻌﺒﻴﺮ دﻳﮕﺮ، آﻳﺎ ﻣﻲﺗﻮان ﺑﺮ اﺳﺎس ﻧﻈﺮﻳﻪ ﻣﻄﺎﺑﻘﺖ، ﺑﻪ واﻗﻌﻴﺖ ﻣﻄﻠﻖ و ﻧﻔﺲاﻻﻣﺮی ﻛﻪ زﺑﺎن دﻳﻦ ﺑﻴﺎﻧﮕﺮ آن اﺳﺖ، دﺳﺖ ﻳﺎﻓﺖ و ﭘﺲ از آن، ﺑﻪ ﻣﻄﺎﺑﻘﺖ ﻳﻚ ﮔﺰاره ﺑﺎ واﻗﻌﻴﺖ ﺣﻜﻢ ﻛﺮد؟ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮر اراﺋﻪی ﭘﺎﺳﺨﻲ دﻗﻴﻖﺗﺮ ﻣﻲﺗﻮان ﺑﻪ اﻳﻦ ﭘﺮﺳﺶ اﻧﺪﻳﺸﻴﺪ ﻛﻪ ﺻﺮفﻧﻈﺮ از ﮔﺰارهﻫﺎی اﻳﻦ زﺑﺎن، آﻳﺎ اﻣﻜﺎن دﺳﺖﻳﺎﺑﻲ ﺑﻪ ﺻﺪق ﻣﻄﻠﻖ در ﺳﺎﻳﺮ ﻣﺮاﺗﺐ زﺑﺎﻧﻲ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﮔﺰارهﻫﺎی ﺗﺠﺮﺑﻲ ﻳﺎ ﻋﻘﻠﻲ وﺟﻮد دارد؟ ﺑﺪون ﺗﺮدﻳﺪ، ﻧﻈﺮﻳﻪی ﻣﻄﺎﺑﻘﺖ در ﺣﻮزهی ﻣﻌﺮﻓﺖﺷﻨﺎﺳﻲ ﺳﻮدﻣﻨﺪ ﻣﺤﺴﻮب ﻣﻲﺷﻮد، اﻣﺎ اﻳﻦ، ﺑﺮ ﭘﺎﻳﻪی ﺑﻌﻀﻲ ﭘﻴﺶﻓﺮضﻫﺎ ﺑﻨﺎ ﺷﺪه اﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﺄﻣﻞ در آنﻫﺎ ﻣﻮﺟﺐ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﻛﻠﻲ در ﻣﺒﺎﺣﺚ ﺻﺪق زﺑﺎن دﻳﻦ ﻣﻲﺷﻮد.
در واﻗﻊ، ﻣﺨﺎﻃﺒﺎن ﺑﺮ اﺳﺎس ﻣﺮاﺗﺐ ادراﻛﻲ ﺧﻮﻳﺶ از ﮔﺰارهﻫﺎی وﺣﻴﺎﻧﻲ، ﻣﻌﻨﺎﻳﻲ را ﻗﺼﺪ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ، اﻣﺎ ﭘﺮﺳﺶ ﺑﺴﻴﺎر ﻣﻬﻢ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻛﺪام ﻳﻚ از اﻳﻦ ﻣﻌﺎﻧﻲ درکﺷﺪه، واﻗﻌﺎ و ﺣﻘﻴﻘﺘﺎ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﺎ واﻗﻊ و ﻣﻌﻨﺎی ﻣﺪﻧﻈﺮ ﮔﻮﻳﻨﺪه اﺳﺖ؟ آﻳﺎ ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ ﻣﻌﺮﻓﺖﺷﻨﺎﺳﻲ و از ﻣﻮﺿﻊ ﺑﺮوندﻳﻨﻲ، ﻣﻲﺗﻮان ﺣﻜﻢ ﻛﺮد ﻛﻪ ﻓﻬﻢ ﻧﺒﻲ ﻳﺎ اﻧﺴﺎن ﻛﺎﻣﻞ از زﺑﺎن دﻳﻦ ﺑﺎ واﻗﻊ ﻣﻄﺎﺑﻖ اﺳﺖ؟ آﻳﺎ اﮔﺮ ﺑﺮ اﺳﺎس ﻣﺒﺎﻧﻲ دروندﻳﻨﻲ، ﻓﻬﻢ اﻧﺴﺎن ﻛﺎﻣﻞ را ﺻﺤﻴﺢﺗﺮﻳﻦ ﻓﻬﻢ از ﮔﺰارهﻫﺎی زﺑﺎن دﻳﻦ ﺑﺪاﻧﻴﻢ، ﻣﻲﺗﻮاﻧﻴﻢ ﺑﻪ ﻣﻄﺎﺑﻘﺖ درک ﺧﻮد ﺑﺎ درک اﻧﺴﺎن ﻛﺎﻣﻞ ﺣﻜﻢ ﻛﻨﻴﻢ؟ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻲرﺳﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ راﺣﺘﻲ ﻧﻤﻲﺗﻮان ﺑﻪ ﭘﺮﺳﺶﻫﺎی ﻣﺬﻛﻮر ﭘﺎﺳﺨﻲ ﻗﺎﻃﻊ داد؛ ﭼﺮاﻛﻪ اوﻻ ﻓﻬﻢ اﻧﺴﺎن ﻛﺎﻣﻞ از ﺣﻘﺎﻳﻖ و ﻣﻌﺎرف وﺣﻴﺎﻧﻲ ﻛﺎﻣﻼ ﻣﺘﻔﺎوت ﺑﺎ ﻓﻬﻢ اﻧﺴﺎنﻫﺎی ﻋﺎدی اﺳﺖ: در ورای درک او، ﻋﺎﻟﻤﻲ از ﺗﺠﺮﺑﻪ و ﺷﻬﻮد وﺟﻮد دارد ﻛﻪ ﻣﺎ از آن ﺑﻲﺧﺒﺮﻳﻢ و ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ دﻟﻴﻞ، ﺣﻜﻢ ﻛﺮدن ﺑﻪ ﻣﻄﺎﺑﻘﺖ ﻳﺎ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪن او ﺑﺎ واﻗﻊ اﺑﺪا ﻣﻌﻨﺎﻳﻲ ﻧﺪارد."