خلاصه ماشینی:
"چراکه اگر قدرت برسازنده، در مقام خشونتی که قانون را وضع میکند، یقینا از خشونتی که حافظ قانون است والاتر [یا شریفتر] است، اما در عین حال قدرت برسازنده همچنان فاقد مقامی است که بتواند چیزی غیر از خشونت حافظ قانون را مشروعیت بخشد و حتی رابطهای مبهم و لایتغیر با قدرت برساخته را حفظ میکند.
آنتونیو نگری، در واپسین کتاب خویش میخواهد نشان دهد که قدرت برسازنده را (که همچون «پراکسیس کنش برسازنده، احیاشده در آزادی، سازمانیافته در تداوم پراکسیس آزادانه» تعریف میشود) به هیچ صورتی از نظم برساخته نمیتوان تقلیل داد، و در عین حال، منکر این مسئله میشود که قدرت برسازنده قابل تقلیل به اصل حاکمیت باشد.
اما قوت کتاب نگری در نظرگاه نهاییای است که میگشاید چراکه نشان میدهد چگونه قدرت برسازنده، وقتی در رادیکال بودن خود در نظر گرفته شود، دیگر مفهومی صرفا و دقیقا سیاسی نیست و ضرورتا خود را همچون مقولهای هستیشناختی مطرح میسازد.
اما از این منظر چگونه میتوان گذار به فعلیت را درک کرد؟ اگر هر بالقوگی (نسبت به بودن یا کردن) همچنین در اصل بالقوگی نبودن و نکردن باشد، چگونه ممکن است که کنشی رخ دهد؟ پاسخ ارسطو در تعریفی نهفته است که یکی از بهترین شواهد بر نبوغ اوست و به همین دلیل اغلب بد فهمیده شده است: «چیزی را بالقوه مینامیم اگر، پس از آنکه کنشی که گفته میشود این چیز نسبت به آن بالقوه است به انجام رسد، هیچ امر غیربالقوهای [در آن چیز] وجود نداشته باشد (یعنی هیچ چیزی که نتواند باشد)» (Metaphysics, 1047a, 24-26)."