چکیده:
مسئلة مورد بحث در این مقالهنسبت بینرفتارگراییمعرفتشناختی و پلورالیسم معرفتی یا نسبیگرایی است. آیا میتوان از طرفی به رفتارگرایی اعتقاد داشت، و نظریة بازنمایی را کنارگذاشت، اما از طرف دیگر پلورالیسم معرفتی را انکار کرد و پذیرفت که حقیقت یا صدق نقش کلیدی و مهمی در فهم ما دربارة جهان و دیگر اذهان ایفا میکند؟ در این مقاله سعی بر این است که پاسخ مثبت دونالد دیویدسون به این سؤال مورد بررسی قرار گیرد و نظر انتقادی او به رویکرد ریچارد رورتی، که برای حقیقت هیچ جایگاه فلسفی قائل نیست، مطرح گردد.
خلاصه ماشینی:
آیا میتوان از طرفی به رفتارگرایی اعتقاد داشت ، و نظریۀ بازنمایی را کنارگذاشت ، اما از طرف دیگـر پلورالیسم معرفتی را انکار کرد و پذیرفت که حقیقت یا صدق نقش کلیدی و مهمی در فهم ما دربارة جهان و دیگر اذهان ایفا میکند؟ در این مقاله سعی بر این است که پاسخ مثبت دونالد دیویدسون بـه ایـن سـؤال مورد بررسی قرار گیرد و نظر انتقادی او به رویکرد ریچارد رورتی، که برای حقیقت هـیچ جایگـاه فلسـفی قائل نیست ، مطرح گردد.
چنین مواجهـه ای الـزام آور اسـت ، زیرا خود هستیهای مشاهده شده ما را مجبور میکنند که حقیقت مربـوط بـه آنهـا را بـاور کنیم ، فقط به این دلیل که مواجهۀ با آنها با یک چشم عقلی یا ذهنی تیـزبین یـا یـک روش دقیق یا زبان روشن صورت گرفته است .
مسئلۀ مهمی که در خصوص دیدگاه رورتی وجود دارد این است کـه آیـا انکـار تبیـین سنتی شناخت و نظریۀ بازنمایی، لزوما منجر به نفی شناخت عینی و نیز نفی جایگاه مهـم و فلسفی حقیقت میشود؟ به عبارت دیگر آیا میتوان برخی مقدمات مـورد قبـول رورتـی از جمله رفتارگرایی و کل گرایی را پذیرفت ، اما نتیجۀ مورد نظر او را رد کرد، ایـن نتیجـه کـه حقیقت و عقلانیت و عینیت صرفا مفاهیم افلاطونی به هم پیوسته هستند و با انکـار مبـانی 1 افلاطونی، باید کنار گذاشته شود؟ در این مقاله سعی بر این است پاسخ دونالد دیویدسـون به این سؤال با توجه به دیدگاه او دربارة صدق و جایگاه آن مطرح گردد.