چکیده:
قونوی در تفسیر سورة فاتحه، هلیت مطلق حق، را عبارت از اطلاق انبساطی وجود که عاری از هرگونه قید و ترکیب و کثرت است میداند. وجود حق از دیدگاه وی عبارت است از صرف وجود به طوری که نه کثرتی در آن اعتبار میشود و نه ترکیبی، نه صفتی و نه نعتی، نه اسمی و نه رسمی، نه نسبتی و نه حکمی، بلکه وجودش وجودی بحت است. فناری، شارح مفتاح، وجود بحت را به معنای وجود مطلق درنظر میگیرد یعنی وجودی که هیچگونه قیدی در آن اعتبار نمیشود هرچند میتوان آن را با قیود و بدون آنها اخذ کرد. این وجود بحت همان وجود مأخوذ بلاشرط است نه وجودی که مقید به قید اطلاق شده باشد. قونوی برای اثبات اینکه واجبالوجود، همان وجود مطلق است، پنج برهان اقامه کرده و سپس به طرح شبهات و انتقاداتی دست زده که بر این براهین وارد ساختهاند. امام خمینی نیز در تعلیقات خود بر مصباح الانس، درصدد پاسخ به شبهات برآمده، جز براهین اول تا سوم با براهین دیگر مخالفت دارد و آنها را اثباتکنندة مدعا نمیداند و خطای آنها را ناشی از خلط مفهوم با مصداق و حمل اولی با حمل شایع صناعی یا خلط مفهوم ذهنی با حقیقت خارجی یا خلط وجود مطلق با مطلق وجود میداند.
خلاصه ماشینی:
او در جواب می گوید که اولا، مذهب متکلمین که مبتنی بر اشتراک لفظی وجـود اسـت باطل است زیرا اطلاق وجود با از بین رفتن خصوصیتش از بین نمی رود و مـذهب حکمـا که مبتنی بر معقول ثانی بودن مطلق وجود است نیز باطل است زیرا وجود دارای ما به ازای خارجی است و مخصص وجود که عین واجب است اگر ذاتی واجب باشد، لازم مـی آیـد که واجب ، مرکب باشد و اگر معروض تخصص ، خود واجب باشد، لازم می آید که حقیقت واجب الوجود، همان وجود مطلق باشد و این خلاف فرض است .
و اما فرض چهارم که بر اساس آن ، وجود همان وجود مقید باشد نیز باطل است ، زیرا همان گونه که سید حیدر آملی توضیح می دهد اگر واجب الوجود عبارت از قید و مقیـد بـا هم باشد که ترکیب لازم می آید و اگر فقط وجود باشد، مطلـوب حاصـل مـی آیـد و اگـر همان قید باشد، وجود، معروض یا عارض آن می شود.
پاسخی که فناری به این دو شبهه داده ، این است که اولا نمی توان کنه ماهیت را به تعقل آورد؛ و ثانیا با فرض چنین امکانی ، همین امکان در مورد تعقل وجود نیز وجـود دارد؛ ثالثـا منظور از کون ، خود حقیقت وجود نیست بلکه منظور، نسـبت وجـود اسـت بـه مجـالی و مظاهرش زیرا همان گونه که خود قونوی در تفسیر سورة فاتحه متذکر شده است ، معرفـت ذات الهی گرچه به اعتبار اسم یا حکم یا نسبت یا مرتبه ، معلوم باشـد، از حیـث حقیقـتش ، محال است مگر بعد از فنای رسوم و احکام و تعینات سالک در پرتو نور حق .